کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وثوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وثوق
لغتنامه دهخدا
وثوق . [ وُ ] (ع اِمص ) ثقة. (المنجد). اعتماد. (ناظم الاطباء) (غیاث ) : به وثوق حصانت قلاع و مناعت بقاع خویش جواب ابوعلی بازدادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 338).چون به وثوق ازدگران گوی بردشاه خزینه به درونش سپرد. نظامی . || پایداری . (ناظم ...
-
واژههای مشابه
-
وثوق الدوله
لغتنامه دهخدا
وثوق الدوله . [ وُ قُدْ دَ / دُو ل َ / ل ِ ] (اِخ ) حسن یا میرزاحسن خان ، فرزند میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه ، از رجال معروف و سیاستمدار مشهور ایران و نیز از زمره ٔ شعرا و منشیان عصر خویش به شمار می رود. تولد او به سال 1290 هَ . ق . است . نخست ادبیات ف...
-
حسن وثوق الدوله
لغتنامه دهخدا
حسن وثوق الدوله . [ ح َ س َ ن ِ وُ قُدْ دَ / دُو ل َ ] (اِخ ) رجوع به وثوق شود.
-
واژههای همآوا
-
وسوق
لغتنامه دهخدا
وسوق . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وَسْق به معنی بار شتر و شصت صاع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وسق شود. || ج ِ وِسْق . (ناظم الاطباء). رجوع به وسق شود.
-
جستوجو در متن
-
ناموثق
لغتنامه دهخدا
ناموثق . [ م ُ وَث ْ ث َ ] (ص مرکب ) نامعتبر. نااستوار. که مورد وثوق و اعتماد نیست .
-
ارار
لغتنامه دهخدا
ارار. [ اَرْ را ] (اِخ ) بقول حازمی از نواحی حلب است و یاقوت گوید من بدان وثوق ندارم . (معجم البلدان ).
-
اعتماداً
لغتنامه دهخدا
اعتماداً. [ اِ ت ِ دَن ْ ] (ع ق ) بطور اعتماد. بطور وثوق . (ناظم الاطباء).
-
ثقة
لغتنامه دهخدا
ثقة. [ ث ِ ق َ ] (ع مص ) محل اعتماد بودن . معتمد بودن . || اعتمادداشتن . || استوار داشتن . باور داشت . || متکی شدن به . اتکاء، تکیه کردن به . وثوق .
-
موثق
لغتنامه دهخدا
موثق . [ م ُ وَث ْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از توثیق . رجوع به توثیق شود. استوارکننده و اعتماددارنده . (ناظم الاطباء). استوار (مأخذ آن وثوق ). (غیاث ) (آنندراج ). || کسی را ثقه گوینده . (ناظم الاطباء).
-
اعتماد افتادن
لغتنامه دهخدا
اعتماد افتادن . [ اِ ت ِ اُ دَ ](مص مرکب ) مورد اطمینان قرار گرفتن . وثوق و اطمینان بکسی پیدا شدن : از جمله ٔ همه معتمدان و خدمتکاران اعتماد بر وی افتاد. (تاریخ بیهقی ص 105).
-
اعتماد بستن
لغتنامه دهخدا
اعتماد بستن . [ اِ ت ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تکیه کردن . اعتماد کردن . وثوق و اطمینان داشتن : جهان بر آب نهاده ست و زندگی بر بادبر آب و باد کجا اعتماد کس بستست .سعدی .
-
مزاعم
لغتنامه دهخدا
مزاعم . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) خصومت و منازعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال هذا أمر فیه مزاعم . || هر امر مشکوک که طرف وثوق و اعتماد نباشد. یقال فی قول فلان مزاعم . (ناظم الاطباء).