کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وترة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وترة
لغتنامه دهخدا
وترة. [ وَ ت َ رَ ] (ع اِ) برگزیده و بهترین از هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). در اقرب الموارد حِتار کل شی ٔ آمده نه خیارکل شی ٔ بنابر این حتار به معنی صرف الشی ٔ و ما استدار به است مانند گوشت که دور ناخن را احاطه میکند. || پرده ا...
-
جستوجو در متن
-
وترات
لغتنامه دهخدا
وترات . [ وَ ت َ ] (ع اِ) ج ِ وَتَرَة. (المنجد). رجوع به وترة شود.
-
نعوة
لغتنامه دهخدا
نعوة. [ ن َع ْ وَ ] (ع اِ) گو زیر زه بینی . هی نقرة تحت وترة الانف . (بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ).
-
خرک بینی
لغتنامه دهخدا
خرک بینی . [ خ َ رَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجاب غضروفی که مابین منخرین بینی است . وَتَره . رجوع به «خرک » شود.
-
دیواره
لغتنامه دهخدا
دیواره . [ دی رَ / رِ ] (اِ) کنار برافراشته و بالا آمده ٔ از هرچیز. (ناظم الاطباء). چیزی چون دیوار. مانند دیوار. شبیه به دیوار. کنار برآمده ٔ ظروف و غیره چون دیواره کاسه ، دیواره ٔ طشت ، دیواره ٔ کشتی ، دیواره ٔ چاه ، دیواره ٔ کرجی . (یادداشت مؤلف )...
-
باناة
لغتنامه دهخدا
باناة. (ع ص ) (قوس باناة یا بانیة)کمان سخت که زه آن نهایت متصل به وی باشد و آن را قوس بانیة نیز گویند. (منتهی الارب ذیل ماده ٔ ب ن ی ). زه مستحکم کمان . (ناظم الاطباء). || رجل باناة؛ منحن علی وتره اذا رمی ، مرد که هنگام تیرانداختن برکمان خود خم شود. ...
-
نثرة
لغتنامه دهخدا
نثرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) بن بینی ، یا اندرون بینی و آنچه متصل آن باشد، یا گشادگی میان دو بروت مردم و شیر، محاذی وتره ٔبینی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). بینی شیر، و جای خلمش . (از التفهیم ). فرجه ٔ میان شاربین ، و بر طرف انف [ = پره ٔ بینی ] نیز اطل...
-
داسکاله
لغتنامه دهخدا
داسکاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) به معنی داسغاله است . (برهان ). داسی که بدان رز پیرایند. (شرفنامه ٔ منیری ). جاخشوک . جاخسوک . داستخاله . داستکاله . داستگاله . داسخاله . اسغاله . داس که بدان گیاه برند. داس خرد و دهره باشد که بدان تره برند. (اوبهی ...
-
پلک
لغتنامه دهخدا
پلک . [ پ ِ / پ َ / پ َ ل ِ / پ َ ل َ ] (اِ) پوست گرداگرد چشم . (غیاث اللغات ). دو پرده ٔ متحرک که چشم را می پوشانند و مژگان از لب آنها روئیده است . پُلُکه . بام چشم . نیام چشم . (برهان قاطع و بهار عجم ازغیاث اللغات ) جفن . عَیر. (منتهی الارب ) : دو ...
-
خرک
لغتنامه دهخدا
خرک . [ خ َ رَ ] (اِ) مخفف خارک است و آن نوعی از خرمای خشک باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : نخود و کشمش و پسته خرک میده ببرقصب انجیر و دگر سرمش اسپید بیار. بسحاق اطعمه (از جهانگیری ).- خرماخرک ؛ نوعی خرماست که زردرنگ و کمی خشک است . || غوره...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وصیف . پدر وی کاتب المعتز خلیفه ٔ عباسی بود. و بسال 253 هَ . ق . لشکر ترک مواجب چهار ماه از وی طلب کردند و چون درخواست آنان را اجابت نکرد وی را کشتند. و پس از قتل وی بغای شرابی را بجای او گماشتند. (ابن اثیر ج 7 ص 70). بغا دخ...