کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وبنوشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نوشت
لغتنامه دهخدا
نوشت . (اِ) جرعه . آشام . || (نف مرخم ) نوشنده .آشامنده . (ناظم الاطباء).نوش . (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : گاهی امیر صومعه گاهی اسیر بتکده گه رند دردی نوشتم گه شیخ و گه صوفیستم .؟ (از جهانگیری ).
-
نوشت
لغتنامه دهخدا
نوشت . [ ن َ وَ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم است از نَوَشتن به معنی درپیچیدن و درنوردیدن . رجوع به نَوَشتن شود.
-
نوشت
لغتنامه دهخدا
نوشت . [ ن ِ وِ ] (مص مرخم ، اِمص ) تحریر نمودن . (غیاث اللغات ). اسم است از نوشتن و تنها مستعمل نباشد لیکن در کلمات مرکب چون سرنوشت و رونوشت و نوشت افزار آید. (یادداشت مؤلف ). لیکن در بیت زیر از فردوسی تنها استعمال شده و معنی ثبت کردن دهد، مقابل ست...
-
وب
لغتنامه دهخدا
وب . [ وَب ب ] (ع مص ) آماده شدن به حمله کردن در جنگ و فعل آن از باب ضرب است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مهیا شدن جنگ را.
-
نوشت ابزار
لغتنامه دهخدا
نوشت ابزار. [ ن ِ وِ اَ ] (اِ مرکب ) نوشت افزار. (یادداشت مؤلف ).
-
نوشت افزار
لغتنامه دهخدا
نوشت افزار. [ ن ِ وِ اَ ] (اِ مرکب ) لوازم التحریر. (لغات فرهنگستان ). ابزار نوشتن . وسایلی که با آن می نویسند از قبیل کاغذ، قلم ، مداد، جوهر و غیره .
-
دست نوشت
لغتنامه دهخدا
دست نوشت . [ دَ ن ِ وِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) دست نوشته . نوشته به دست . دست خط. (آنندراج ). دست نویس : تا به خط تو ای صنم گشته سواد روشنم نامده در نظر مرا دست نوشت دیگران .سنجر کاشی (ازآنندراج ).
-
پی نوشت
لغتنامه دهخدا
پی نوشت . [ پ َ /پ ِ ن ِ وِ ] (اِ مرکب ) نوشتن در پی چیزی . || بدنبال چیزی نوشته شده . || نامه ای که درتعقیب نامه ٔ قبلی نویسند و آن اصطلاحی اداری باشد.