کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وایه وار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وایه وار
لغتنامه دهخدا
وایه وار. [ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از قضات عالی مقام دوره ٔ ساسانی . (ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ص 75).
-
واژههای مشابه
-
وأیة
لغتنامه دهخدا
وأیة. [ وَءْ ی َ ] (ع اِ) وَئیّة. دیگ فراخ . || کاسه ٔ فراخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
وایه بیگ
لغتنامه دهخدا
وایه بیگ . [ ی َ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، در جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین . رجوع شود به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 استان مرکزی .
-
وایه جرد
لغتنامه دهخدا
وایه جرد. [ ] (اِخ ) وادی ای است در نزدیکی نهاوند. وجه تسمیه اینکه در این مکان حادثه ای بین عرب و عجم اتفاق افتاده بود و ایرانیان به هلاکت رسیدند. بعد هر ایرانی آنجا می آمد میگفت وایه جرد. پس این کلمه علم شد به آنجا. (از یادداشت های مرحوم دهخدا).
-
بی وایه
لغتنامه دهخدا
بی وایه . [ وای َ / ی ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + وایه ) بی ملجاء. بی پناه . (یادداشت مؤلف ). || بی ضرورت و بدون لزوم و حاجت . (ناظم الاطباء). شاید وای و وایه (وای + هَ) صورتی باشد از «بای » ریشه ٔ مضارع مصدر بایستن .