کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وایل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وایل
لغتنامه دهخدا
وایل . [ ] (اِخ ) قریه ای است در سه فرسخی سیستان . (از یادداشت های مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
وئیل
لغتنامه دهخدا
وئیل . [ وَ ] (ع ص ) وَئِل . وَیْل ٌ وَئیل ، مبالغه است . (از منتهی الارب ). وَیْل ٌ وَئیل ؛ سختی بسیار. وَیْل ٌ وَئِل . (ناظم الاطباء). || (مص ) وَاءْل . رجوع به وأل شود.
-
جستوجو در متن
-
املول
لغتنامه دهخدا
املول . [ اَ ] (اِخ ) ابن وایل بن غوث بن قطن بن عریب بن زهیربن ایمن بن همیسعبن حمیر. از اعراب است . (از معجم البلدان ).
-
قتبانی
لغتنامه دهخدا
قتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ )جابربن یاسربن عویص بن بدل بن ذی ابوان بن عمروبن قیس بن سلمةبن سراجل بن حرث بن معاویةبن قتان بن مفتح بن وایل بن رعین . وی در فتح مصر بوده است . (انساب سمعانی ).
-
ضبعی
لغتنامه دهخدا
ضبعی . [ ض َ ب َ عی ی ] (ص نسبی ) هذه النسبة الی ضبیعةبن قیس بن ثعلبةبن عکایةبن صعب بن علی بن بکربن وایل بن قاسطبن خب بن اقصی بن طی بن جدیلةبن اسدبن ربیعةبن نزاربن سعدبن عدنان . نزل اکثرهم البصرة و کانت بها محلة ینسب الیهم یقال لهم بنوضبیعة... (سمعان...
-
انامل
لغتنامه دهخدا
انامل . [ اَ م ِ ] (ع اِ) ج ِ اَنْمُله و اَنْمِله واَنْمَله و اُنْمُله و اُنْمِله و اُنْمَله و اِنْمُله و اِنْمَله و اِنْمِله به تثلیث میم و همزه . (ازاقرب الموارد). سرانگشتان . (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه جرجانی مهذب عادل بن علی ) (آنندراج ) : وگر ...
-
عصاره
لغتنامه دهخدا
عصاره . [ ع ُ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) عصارة. آب افشرده ٔ نباتات است ، اعم از آنکه خشک کنند یا نکنند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به معنی عصیر است اما در آنچه به آتش و آفتاب منعقد کرده باشند استعمال می نمایند. (مخزن الادویة). افشره . (تفلیسی ). افشاره . فشاره...
-
باقل
لغتنامه دهخدا
باقل .[ ق ِ ] (اِخ ) باقل الایادی . عربی جاهلی بود. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 138). مردی بود از ربیعه که گویند آهویی خرید به یازده درهم و در بغل گرفت ، کسی از بهای خریدآن پرسید، او دستها از هم گشود و انگشتان بگشاد و زبان از دهان بیرون کرد تا بنماید که به ...
-
یاسامیشی
لغتنامه دهخدا
یاسامیشی . (مغولی ، ص ) پسندیده . (فرهنگ وصاف از آنندراج ). || (اِ) سرانجام کارها. (فرهنگ وصاف از آنندراج ). نظم . آراستگی . (فرهنگ فارسی معین ). تدبیر و کارسازی . (فرهنگ وصاف از آنندراج ). کارسازی . سپاه و منظم و مرتب داشتن آن . سامان سپاه کردن : ام...
-
دیاربکر
لغتنامه دهخدا
دیاربکر. [ ب َ / رِ ب َ ] (اِخ ) نامی است که بر آمد = أمد [ م ِ] قدیم اطلاق گردد و از جهت اینکه دیوار و ساختمانهای شهر از سنگ بازالت سیاهرنگ ساخته شده ترکها آن را «قره آمد» خوانند. دیاربکر ناحیه ای است در قسمت شمالی الجیره (بین النهرین ) (در جنوب تر...
-
ذوقار
لغتنامه دهخدا
ذوقار. (اِخ ) آبی یا وضعی است میان کوفه و واسط بنوبکربن وائل را. یاقوت در معجم البلدان از سکونی روایت کند که قراقر و حنوقراقر و حنوذی قار و ذات العجرم و بطحاء کلها حول ذی قار. و باز گوید که آن نزدیک کوفه است . و صاحب عقد الفرید گوید: ابو عبید گفته اس...