کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وایا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وایا
لغتنامه دهخدا
وایا. (ص ، اِ) مراد و مقصد و حاجت و ضروری . (برهان ). بایسته . دروا. دربایست . محتاج الیه . وایه . بایا. نیازی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : گاه و بیگاه راعی جودت زایران را روا کند وایا. شهاب الدین (از سروری ).ملک را ز حرزی که وایا بودنکوتر دعای رعایا بو...
-
جستوجو در متن
-
یاج
لغتنامه دهخدا
یاج . (ع صوت ) کلمه ای است که در زجر و راندن شتر بکار برند مانند ایاجج . راجز گوید : فرج عنه حلق الرتائج تکفح السمائم الاواجج و قیل یاج وایا ایاجج عات من الزجر و قیل جاهج .(تاج العروس ).
-
دروا
لغتنامه دهخدا
دروا. [ دَرْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دروای . چیزی ضروری و حاجت و مایحتاج . (برهان ) (از جهانگیری ). حاجت . (غیاث ). محتاج الیه . نیازی . دربا. دروایست . دربایست . بایسته . وایا. وایه . بایا.
-
وایست
لغتنامه دهخدا
وایست . [ ی َ / ی ِ ] (ص ، اِ) بایست و ضروری . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). وایا. حاجت و مراد و مقصد و ضروری . (از برهان ). چیزهای بایستی . دروایست . دربایست .مایحتاج . (از یادداشت های مرحوم دهخدا) : که گر گردد در وایست بازم نیاید تاابد دیگر فرازم ....
-
جاشن
لغتنامه دهخدا
جاشن . (اِخ ) کاشن . نام محلی بوده است در سیستان و منسوب بدان را کاشنی آورده اند، و در کتاب تاریخ سیستان آمده لیکن معلوم نیست املای آن چگونه است وآیا با گاف فارسی است یا کاف تازی ، چه کاف را هم درتعریب تبدیل به جیم کرده اند مثل : کرد و جرد و پهرک و ف...
-
محتاج الیه
لغتنامه دهخدا
محتاج الیه . [ م ُ جُن ْ اِ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) کسی و یا چیزی که لازم و ضرور باشد و وجود آن در کار لازم بود. (ناظم الاطباء). بایسته . دروا. دربایست .وایه . بایا. وایا. نیازی . (یادداشت مرحوم دهخدا).- محتاج الیه بودن ؛ بایستی . (یادداشت مرحوم دهخ...
-
غاضری
لغتنامه دهخدا
غاضری . [ ض ِ ] (اِخ ) نام یکی از دیوانگان . صاحب عقدالفریددر باب مجانین گوید: ابوحاتم از اصمعی و او از نافعروایت کرده که گفته است : غاضری یکی از بی خردترین مردم بود، نافع را گفتند از حمق و بی خردی او چه دیده ای ؟ ساکت ماند و جوابی نداد و چون پیاپی ه...
-
بایا
لغتنامه دهخدا
بایا. (نف ) باینده . که باید. بایست . (از فرهنگ شعوری ). دربایست . (فرهنگ اسدی ) (برهان قاطع). بایسته . از ریشه ٔ بایستن است . (فرهنگ رشیدی ). آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد. (ناظم الاطباء). واجب . ضروری . وایا. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150). محت...
-
تلنگ
لغتنامه دهخدا
تلنگ . [ ت ُ / ت َ ل َ ] (اِ) گدایی کردن بود به هر جای . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 308). حاجت و ضروری و میل و خواهش و نیاز و آرزو باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). حاجت و خواهش و نیازمند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (از غیاث اللغات ). حاجت . ...
-
وایه
لغتنامه دهخدا
وایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) ضروری . مرادف بایا و بر این قیاس است وای است و وایسته . (از آنندراج ) (انجمن آرا). ضروری . حاجت . مراد. مطلوب .دربایست . دروا. بایسته . محتاج الیه . بایا. وایا. نیازی . (یادداشت مرحوم دهخدا). حاجت باشد و آن را اندربایست و نی...
-
دربایست
لغتنامه دهخدا
دربایست . [ دَی ِ ] (ن مف مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) دربا. دربای . دروا. دروایست . (برهان ). لازم . ضرورت . محتاج الیه . وایه . بایا. وایا. نیازی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون ایشان را [ حصیری و پسرش ] درنگری باز چون ایشان زودزود خدمتکاران صدیق درگاه در...
-
اندروا
لغتنامه دهخدا
اندروا. [ اَ دَ ] (ص مرکب ) سرنگون آویخته و واژگون . (برهان قاطع) (هفت قلزم ). آویخته و نگونسار. (غیاث اللغات ). سرنگون و آویخته و باژگونه . (مؤید الفضلاء). معلق . آویخته . (از فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ فارسی معین ). نگون آویخته . (فرهنگ سروری ). سرنگون ...
-
بایسته
لغتنامه دهخدا
بایسته . [ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) واجب . لازم . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). بایست . ضروری . محتاج ٌالیه . (برهان قاطع). ضرور. (فرهنگ جهانگیری ). دربایست . وایه . بایا. وایا. نیازی . ناگزیر. آنکه وجودش لازم و واجب بود. چیزی که لازم و واجب بود. چیزی که ...