کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واگذار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واگذار
لغتنامه دهخدا
واگذار. [ گ ُ] (اِمص مرکب ) ترک . تسلیم . تفویض . (ناظم الاطباء).- واگذار شدن ؛ تفویض شدن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
واگذار کردن
لغتنامه دهخدا
واگذار کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واگذار نمودن . تفویض کردن . تسلیم کردن . (ناظم الاطباء). سپردن . تحویل دادن . انتقال دادن ملکی یا مالی را به کسی : خانه را به او واگذار کردم . || ترک کردن . (ناظم الاطباء). رها کردن . یله کردن . دست برداشتن از ...
-
جستوجو در متن
-
واگذارده
لغتنامه دهخدا
واگذارده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) واگذاشته . واگذار کرده شده . واگذار شده . تسلیم شده . تفویض شده . که به دیگری محول و واگذار شده است .
-
کلکلان
لغتنامه دهخدا
کلکلان . [ ک ُ ک ُل ْ لا ] (اِ) کسی که صرفه جویی خانه را به وی واگذار کرده باشند. (ناظم الاطباء). کسی که اقتصاد خانه به او واگذار شده باشد. (از اشتینگاس ). || کسی که هر کاری را مرتکب گردد. (ناظم الاطباء). || بزرگ خانه . (ناظم الاطباء).
-
گوام
لغتنامه دهخدا
گوام . (اِخ ) مرکز مجمعالجزایر ماریان که در سال 1898 م . اسپانیایی ها آن را به آمریکا واگذار کردند. جمعیت آن 59500 تن و پایتختش آگانا است .
-
منجوز
لغتنامه دهخدا
منجوز. [ م ُ ج َ وِ ] (ع ص ) آنکه بر می گردد و عقب می کشد و دست از کار می کشد. || آنکه به دشمن واگذار می کند. (ناظم الاطباء).
-
واگذارنده
لغتنامه دهخدا
واگذارنده . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) واگذارکننده . که واگذارد. که واگذار کند. که به دیگری تفویض کند. تسلیم کننده . || دراصطلاح بانکی ، کسی که چیزی را می فروشد و به دیگری می دهد . (لغات فرهنگستان ).
-
محول کردن
لغتنامه دهخدا
محول کردن . [ م ُ ح َوْ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذاشتن . واگذاشتن . فکندن . واگذار کردن . بازگذاشتن .- محول کردن به ... ؛ گذاشتن به ... واگذاشتن به ... گذاشتن کاری به کسی . واگذاشتن کاری به کسی .
-
مربغ
لغتنامه دهخدا
مربغ. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) واگذار شده به سیری آب خوردن . (از ناظم الاطباء). نعت است از ارباغ . (منتهی الارب ). رجوع به ارباغ و نیز رجوع به مُربَع شود.
-
کامپوفورمیو
لغتنامه دهخدا
کامپوفورمیو. [ پ ُ ف ُ ی ُ ] (اِخ ) شهری است در ایتالیا که صلح معروف به کامپوفورمیو بین فرانسه و اتریش در آنجا منعقد گردیده ودر ضمن آن بلژیک و جزایر ایونین به سال 1797 م . به فرانسه واگذار شده است .
-
کروگ بذ
لغتنامه دهخدا
کروگ بذ. [ ک َرْ رُ ب َ ] (اِ) رئیس کارگران سلطنتی و غیره و این منصبی بود نه چندان مهم که در عهد خسروپرویز بیشتر به عیسویان واگذار می شد. (از ایران در زمان ساسانیان صص 513-514).
-
وکال
لغتنامه دهخدا
وکال . [ وِ ] (ع مص ) مواکلة. به دیگری کار گذاشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واگذار کردن بعضی به بعض دیگر کار را. (اقرب الموارد). || اعتماد کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || بد و سست رفتن ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
ابراهیم طباخ
لغتنامه دهخدا
ابراهیم طباخ . [ اِ م ِ طَب ْ با ] (اِخ ) طباخ قلج ارسلان سلجوقی بوده و پادشاه مزبور ایالت مرعش را به او و ارثاً به اولاد او واگذار کرد. صاحب ترجمه وقتی برای معالجه به حلب رفته بدانجا درگذشته است .