کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واکسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واکسن
لغتنامه دهخدا
واکسن . [ س َ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ٔ آبله که از گاو گرفته به انسان تزریق می شود، نیز هر ماده ای که برای تزریق درست کرده می شود. (فرهنگ نظام ). مایه . (لغات فرهنگستان ). میکروب ضعیف شده یا کشته شده ٔ امراض که به منظور ایجاد مصونیت در بدن انسان یا حیو...
-
واژههای مشابه
-
واکسن زدن
لغتنامه دهخدا
واکسن زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تزریق واکسن . رجوع به واکسن شود.
-
واکسن زنی
لغتنامه دهخدا
واکسن زنی . [ س َ زَ ] (حامص مرکب ) واکسن زدن . تزریق واکسن . رجوع به واکسن شود.
-
واکسن کوبی
لغتنامه دهخدا
واکسن کوبی . [ س َ] (حامص مرکب ) مایه کوبی . واکسن زدن . تزریق واکسن .
-
جستوجو در متن
-
واکسیناسیون
لغتنامه دهخدا
واکسیناسیون . [ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) مایه زنی . (لغات فرهنگستان ). واکسن کوبی . واکسن زدن . مایه کوبی . رجوع به واکسن شود.
-
مایه کوبی
لغتنامه دهخدا
مایه کوبی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) تلقیح واکسن . (واژه های نو فرهنگستان ). و رجوع به واکسیناسیون در همین لغت نامه شود.
-
ژنر
لغتنامه دهخدا
ژنر.[ ژِ ن ِ ] (اِخ ) جِنِر. ادوارد. نام طبیب معروف انگلیسی مخترع واکسن . مولد ووفات در برکلی از ناحیه ٔ گلوسستر (1749-1823 م .).
-
مایه زنی
لغتنامه دهخدا
مایه زنی . [ ی َ / ی ِ زَ ] (حامص مرکب ) فرهنگستان این کلمه را معادل «واکسیناسیون » فرانسوی انتخاب کرده است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ص 87 و واکسن در همین لغت نامه شود.
-
دیفتری
لغتنامه دهخدا
دیفتری . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) بیماری مسری ناشی از زهر باسیلی موسوم به باسیل لوفلر (بنام ف . لوفلر). از علائم آن تولید غشاء کاذب در حلق و حنجره و قصبةالریه است . کمون بیماری دو تا پنج روز است و با تزریق سروم شامل ضدسم و پنی سیلین معالجه میشود. برای ...
-
حسن کیف
لغتنامه دهخدا
حسن کیف . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش کلاردشت از شهرستان نوشهر 49هزارگزی جنوب باختری چالوس ، 21هزارگزی باختر مرزان آباد مرکز بخش کلاردشت . مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است : طول 51 درجه و 9 دقیقه ، عرض 36 درجه و 32 دقیقه . موقعیت طبیعی : ج...
-
مایه
لغتنامه دهخدا
مایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) آنچه در شیر کنند تا بکلچد. آنچه شیر را بکلچاند. آنچه شیر را منعقد کند: مایه ٔ شیر. مایه ٔ پنیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چیزی است که برای ساختن پنیر یا ماست به شیر زنند تا آن را تخمیر کند و به صورت ماست یا پنیر درآورد. پ...