کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واو
لغتنامه دهخدا
واو. (ع اِ) رجوع به «و» شود. || رنگ آب . (ناظم الاطباء). ج ، واوات .
-
جستوجو در متن
-
واوات
لغتنامه دهخدا
واوات . (ع اِ) ج ِ واو. رجوع به واو شود.
-
ربوا
لغتنامه دهخدا
ربوا. [ رِبا ] (ع اِمص ) ربواء. ربا. افزونی . ظاهراً افزودن واو برای آن است که رسم الخط قرآنی را حفظ کرده باشند، والاّ در تمام کتب لغت عرب ربا بدون واو است ، در فهرست فلوگل هم با واو نوشته شده . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 5).
-
قشون
لغتنامه دهخدا
قشون . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) لشکر. گروهی از فوج . (آنندراج ). درحقیقت این کلمه بدون واو است و واو را برای اظهار ضمه در ترکی نویسند و فارسیان اکثر قشون را به واو معروف خوانند. (آنندراج ) (بهار عجم ).- امثال : مثل قشون بی سردار .مثل قشون شکسته .
-
وو
لغتنامه دهخدا
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی .منوچهری .
-
یند
لغتنامه دهخدا
یند. [ ی َ ] (فعل ) به جای ضمیر اند استعمال می شود در صورتی که ماقبل وی واو یا الف باشد، مانند: این مردم خدام اویند و این متاعها بی بهایند. (ناظم الاطباء). «اند» فعل ربطی (رابطه ) است و «یند» هم صورتی از آن است ، که پس از کلمه های مختوم به الف و واو ...
-
رواسی
لغتنامه دهخدا
رواسی . [ رَوْ وا ] (ص نسبی ) نسبت است به رواس و رأس و صحیح آن با همزه (رأاس ) است نه با واو و اصحاب حدیث آن رابا «واو» ذکر کنند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
الفیه شلفیه
لغتنامه دهخدا
الفیه شلفیه .[ اَ ی َ ش َ ی َ ] (اِخ ) در غیاث اللغات و فرهنگ نظام به همین شکل بدون واو عطف آمده است ولی اغلب فرهنگها با واو نقل کرده اند. رجوع به الفیه و شلفیه شود.
-
گراووس
لغتنامه دهخدا
گراووس . [ گ َ وو ] (اِ) چرخ روغنگیری را گویند. با یک واو هم درست است همچو طاوس و کاوس . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به گراوس شود.
-
غرأی
لغتنامه دهخدا
غرأی . [ غ َئا ] (ع اِ) ج ِ غُرائی ̍. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد غراوی به واو آمده است . رجوع به غُرأی ̍ شود.
-
واوی
لغتنامه دهخدا
واوی . (ص نسبی ) منسوب به حرف واو. (ناظم الاطباء).- اجوف واوی . رجوع به اجوف و اقسام آن در این لغتنامه شود.
-
وثام
لغتنامه دهخدا
وثام . [ وَ ] (ع مص ) خون آلود کردن سنگریزه پای را. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد و المنجد به کسر واو به همین معنی آمده است .
-
هزو
لغتنامه دهخدا
هزو. [ هََ زَ / زُو ] (اِ) جانور آبی که آن را به هندی اود گویند به واو مجهول ، و به ترکی قندز. (غیاث ).
-
هزارجوشان
لغتنامه دهخدا
هزارجوشان . [ هََ / هَِ ج َ / جُو ] (اِ مرکب ) در ترجمه ٔ صیدنه نام هزارجشان چنین ضبط شده است (با واو). رجوع به هزارجشان شود.