کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وانگهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وانگهی
لغتنامه دهخدا
وانگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) سپس . (یادداشت مرحوم دهخدا). پس . پس از آن . بعد : بدو گفت شیرین که دادم نخست بده وانگهی جان من پیش تست . فردوسی .چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در اودندانه ٔ بلورین گردش فروکنی . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 129).وانگهی بر طری...
-
جستوجو در متن
-
پالوده پز
لغتنامه دهخدا
پالوده پز. [ دَ / دِ پ َ ](نف مرکب ) آنکه پالوده پزد. (آنندراج ) : شهر را غربال کردم در طلب وآنگهی پالوده پز پیدا نشد.ظهوری .
-
نگون گرداندن
لغتنامه دهخدا
نگون گرداندن . [ ن ِ گ َ دَ] (مص مرکب ) سرنگون کردن و فروانداختن : قوم فرعون همه رادر بن دریا راندوآنگهی غرق کندشان و نگون گرداند.منوچهری .
-
فرزندگان
لغتنامه دهخدا
فرزندگان . [ ف َ زَ ] (اِ) فرزند. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). مفرد و به معنی فرزند است مثل خدایگان و دوستگان . (یادداشت به خط مؤلف ) : وانگهی فرزندگانت گازری سازد زتوشوید و کوبد تو رادر زیر کوبین زرنگ .؟
-
دوار
لغتنامه دهخدا
دوار. [ دَ ] (از ع ، ص ) مخفف دَوّار. سخت چرخان و گردان . (یادداشت مؤلف ) : تو برون شو هم ز افلاک دواروآنگهی نظاره کن آن کار و بار. مولوی .رجوع به دَوّار شود.
-
سخره کردن
لغتنامه دهخدا
سخره کردن . [ س ُ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استهزا کردن . مسخره کردن : بر خریدار فنون سخره و افسوس کنندوآنگهی جز که همه تنبل و افسون نخرند.ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ تهران ص 99).
-
موسوی
لغتنامه دهخدا
موسوی . [ س َ ] (اِخ ) مشهدی میرعمادالدین از سادات مشهد مقدس و از شعرای قرن نهم است و بیت زیر از اوست :یار گفت از غیر ما پوشان نظر گفتم به چشم وانگهی دزدیده در ما می نگر گفتم به چشم .(از آتشکده ٔ آذر ص 98).
-
بی
لغتنامه دهخدا
بی . (حرف ) بجای «ب » که یکی از حروف الفباء است بکار رود : مگر که یاد نداری که چشم تو نشناخت بخط خویش الف را همی بجهد از بی . ناصرخسرو.راست از راه تقدم چون الف شد وآنگهی بدسگالش بازپس افتاده چون بی میرود.شمس طبسی .
-
چاشنی گیری
لغتنامه دهخدا
چاشنی گیری . (حامص مرکب ) مزه چشی . طعم چشی . امتحان طعم مأکول یا مشروب . || مزه چشی طعام یا شراب برای پی بردن به مسموم بودن و نبودن آن : چاشنی گیریش بجان کردم وآنگهی بر تو جان فشان کردم . نظامی .|| اندازه گیری عیار زر و سیم .
-
لعل پیازی
لغتنامه دهخدا
لعل پیازی . [ ل َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از لعل کم رنگ . (غیاث ).از انواع لعل . رجوع به لعل پیازکی شود : اشکم از شوق توچون لعل پیازی وآنگهی تو به طیبت مر مرا هر لحظه میگویی چو سیر.رضی الدین نیشابوری .
-
والضحی
لغتنامه دهخدا
والضحی . [ وَض ْ ض ُ حا ] (اِخ ) نود و سومین سوره ٔ قرآن مجید، مکیه و یازده آیه است و بدین آیت شروع می شود: والضّحی و اللیل اذا سجی : ترک بدی مقدمه ٔ فصل نیکی است کاول علاج واجب بیمار احتماست خود نفی باطل اول لفظ شهادت است کاول اعوذ وانگهی الحمد ووال...
-
لواش
لغتنامه دهخدا
لواش . [ ل َ ] (اِ) نان تنک . (جهانگیری ). رُقاق . نان تنک و نرم و نازک . رُقاقه . نان تنک نرم . (برهان ). نان تنک و نرم از گندم . این کلمه در ترکی مستعمل است . (از غیاث اللغات ). لباش . (آنندراج از جهانگیری ) : گر عمرنامی تو اندر شهر کاش کس بنفروشد ...
-
آنگهی
لغتنامه دهخدا
آنگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) آن زمان . آن وقت . در آن حال : بهرام ، آنگهی که بخشم افتی بر گاه اورمزد دُرافشانی . دقیقی .کشیدندشان خسته و بسته زاربجان خواستند آنگهی زینهار. فردوسی .سوی زال کرد آنگهی سام روی که داد و دهش گیرد آرامجوی . فردوسی .نبشت آنگهی ...
-
گستاخ وار
لغتنامه دهخدا
گستاخ وار. [ گ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) گستاخ مانند. دلیرآسا. جسورگونه : بدین دل گرفته ست گستاخ واربه زرّ و به سیم اندرون خانمان . فرخی .بر در شوخی بنه شرم و خردوآنگهی گستاخ وار اندر خرام . ناصرخسرو.چو شب درآمد گستاخ وار درشدند و بار خواستند. (اسکندرنا...