کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وانگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وانگه
لغتنامه دهخدا
وانگه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) آنزمان . || بعلاوه : وانگه بغلی نعوذ باﷲمردار در آفتاب مرداد.سعدی .
-
جستوجو در متن
-
عرض وار
لغتنامه دهخدا
عرض وار. [ ع َ رَ ] (ق مرکب ) مانند عَرَض : وانگه کزین مزاج مهیا جدا شوندچیزند یا نه چیز عرض واربگذرند.ناصرخسرو.
-
نشاطگه
لغتنامه دهخدا
نشاطگه . [ ن َ / ن ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) نشاطگاه : تا یک چندی نشاط می ساخت وآنگه ز نشاطگه برون تاخت .نظامی .
-
فسوس مندی
لغتنامه دهخدا
فسوس مندی .[ ف ُ م َ ] (حامص مرکب ) غمگینی . دلتنگی : داری سخنی بدین بلندی وآنگه تو بدین فسوس مندی .نظامی .
-
خون بجوش
لغتنامه دهخدا
خون بجوش . [ خوم ْ ب ِ ] (ص مرکب ) کنایه از عاشق ِ بیقرار : نی نی غلطم ز خون بجوشی وانگه بکجا بخون فروشی .نظامی .
-
عریان نمودن
لغتنامه دهخدا
عریان نمودن . [ ع ُرْ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) لخت کردن . برهنه کردن . عاری نمودن : بخندد چو پسته درون پوست وآنگه چو بادام از آن پوست عریان نماید. خاقانی .و رجوع به عریان و عریان کردن شود.
-
گناهکاری
لغتنامه دهخدا
گناهکاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گناهکار. بزهمندی . تقصیرکاری . اثم . جرم . عصیان : خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری . نظامی .وآنگه ز پی گناهکاری بازش بنمود و کرد زاری . نظامی .و رجوع به گناهکار شود.
-
دیر گرفتن
لغتنامه دهخدا
دیر گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دیر معاقبه کردن . چشم پوشی کردن : اصحاب گنه را به گنه دیر بگیردوآنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد.منوچهری .
-
میلناکی
لغتنامه دهخدا
میلناکی . [ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی میلناک : هر دود کز این مغاک خیزدتا یک دو سه نیزه برستیزدوآنگه به طریق میلناکی گردد به طواف دیر خاکی .نظامی (لیلی و مجنون ص 22).
-
پیچان تن
لغتنامه دهخدا
پیچان تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) خماننده تن . خماننده اندام : چرخ ، پیچان تن چو مار جان ستان وآنگه قضاکژدمی از پشت مار جان ستان انگیخته .خاقانی .
-
نیم روی
لغتنامه دهخدا
نیم روی . (اِ مرکب ) نیم رو. نیمه ای از صورت و رخساره . نیم رخ . یک طرف صورت .- نیم روی بر خاک نهادن ؛ نیم رو خاکی کردن . گونه بر خاک سائیدن به علامت نهایت انکسار و تذلل و انقیاد و تملق : بر خاک نیم روی نهم پیش تو چو سگ وآنگه چو سگ به لابه بلاکش تر ...
-
تبنگویک
لغتنامه دهخدا
تبنگویک . [ ت َ ب َ ی َ ] (اِمصغر) مصغر تبنگو یا تبنگوی : وانگه به تبنگویکش اندر سپردْشان ور زانکه نگنجند بدو درفشردْشان بر پشت نهدْشان و سوی خانه بردْشان وز پشت فروگیرد و بر هم نهد انبار.منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 122). رجوع به تبنگو شود.
-
درلک
لغتنامه دهخدا
درلک . [ دِ ل ِ ] (اِ) جامه ٔ کوتاه قد آستین کوتاه پیش واز. (برهان ). جامه ٔ پیش باز آستین کوتاه . (آنندراج ) (انجمن آرا). درلیک . ترلک . ترلیک . لباچه . صدره . شاماکچه : باداقبای ملک به بالای قد تووآنگه بزیر دامن جاه تو درلکی .نجیب الدین جرباذقانی (...
-
گزیده ٔ عدنان
لغتنامه دهخدا
گزیده ٔ عدنان .[ گ ُ دَ ی ِ ع َ ] (اِخ ) پنجمین کسی که ممدوح رودکی بود و مدح او در اشعار رودکی دیده میشود : گرنه مرا بوعمر دلاور کردی وآنگه دستوری گزیده ٔ عدنان زهره کجا بودمی به مدح امیری کز پی او آفرید گیتی یزدان . (احوال و آثار رودکی تألیف سعید ن...