کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وانمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وانمودن
لغتنامه دهخدا
وانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بازنمودن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوباره پدیدار کردن . (ناظم الاطباء). منعکس کردن . دوباره نشان دادن : سپهر آئینه ٔ عدل است و شایدکه هرچ آن از تو بیند وانماید. نظامی .|| نشان دادن . نمودن . ظاهر ساختن ....
-
جستوجو در متن
-
تحاوص
لغتنامه دهخدا
تحاوص . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خود را اَحْوَص وانمودن . (منتهی الارب ). خود را اَحْوَص وانمودن کسی ، و اَحْوَص مردی که دنباله ٔ چشم وی تنگ باشد. (آنندراج ).
-
هیراد
لغتنامه دهخدا
هیراد. (اِ) خود را به مردم تازه روی و خوشحال وانمودن و به عربی بشیر خوانند. (آنندراج ) (برهان ).
-
تجاهل
لغتنامه دهخدا
تجاهل . [ ت َ هَُ ] (ع مص ) نادانی نمودن . (زوزنی ) (دهار). با وجود دانستن خود را نادان و نادانسته وانمودن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خویشتن را نادان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خود را نادان در امری نشان...
-
وانمود
لغتنامه دهخدا
وانمود. [ ن ُ / ن ِ /ن َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) وانمودن . || بیان . اظهار. اقرار. اثبات . تعبیر. شرح . (ناظم الاطباء). || نشان دادن چیزی برخلاف حقیقت .
-
تهارم
لغتنامه دهخدا
تهارم . [ ت َ رُ ] (ع مص ) خود را پیر و خرف نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خود را پیرو خرف وانمودن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
قشد
لغتنامه دهخدا
قشد. [ ق َ ] (ع مص ) برهنه کردن و وانمودن . (منتهی الارب ). قشط. (اقرب الموارد). گویند: قشد؛ برهنه کرد او را و وانمود. (منتهی الارب ). رجوع به قشط شود.
-
تجانن
لغتنامه دهخدا
تجانن . [ ت َن ُ ] (ع مص ) تجان . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خود را دیوانه وانمودن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دیوانه گردیدن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
-
تمارض
لغتنامه دهخدا
تمارض . [ ت َرُ ] (ع مص ) بیماری نمودن ، بی بیماری . (زوزنی ). بیمار نمودن خود را بی علت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خود را بیمار نمودن بی مرض و خود را به تکلف مریض وانمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
شتابی نمودن
لغتنامه دهخدا
شتابی نمودن . [ ش ِ ن َ / ن ِ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) شتابی کردن . شتاب کردن . تَعَجﱡل . تَغَلغُل . تَهریف . عَسل . عَملَسَة. عِیهَمَة. مُداغَصَة.نَزر. (منتهی الارب ). اِفراط؛ شتابی نمودن در کاری . (منتهی الارب ). || وانمودن که شتاب دارد.
-
تشاعر
لغتنامه دهخدا
تشاعر. [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) شاعری نمودن کسی که شاعر نباشد. (زوزنی ). خود را شاعر وانمودن . (آنندراج ). ادعای شاعری نمودن و خود را شاعر پنداشتن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تجان
لغتنامه دهخدا
تجان . [ ت َ جان ن ] (ع مص ) دیوانه گردیدن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجانن .(قطر المحیط) (اقرب الموارد). || خود را دیوانه وانمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دیوانگی از خود نشان دادن . (از اقرب الموار...
-
تخرخر
لغتنامه دهخدا
تخرخر. [ ت َ خ َ خ ُ ] (اِمص جعلی ) منحوت از خر فارسی بمعنی حمار. بمزاح یا بقصد، خود را به نادانی (خری ) زدن . خری نمودن . خویشتن را خر و نادان نمودن . وانمودن که نادان است و نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
شتاب نمودن
لغتنامه دهخدا
شتاب نمودن . [ ش ِ ن َ / ن ِ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) شتافتن . عجله کردن . به سرعت کاری را انجام دادن : تَدفیف ؛شتاب نمودن . دِفاف . مُدافِفَة؛ شتاب نمودن در کشتن خسته . دِفدَفَه ؛ شتاب نمودن . (منتهی الارب ). || تظاهر کردن به شتاب . وانمودن که تعجیل می...