کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واقف گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واقف گشتن
لغتنامه دهخدا
واقف گشتن . [ ق ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) از چیزی خبردار شدن . (آنندراج ). مطلع شدن . خبردار گشتن . دریافتن . واقف شدن . (ناظم الاطباء). واقف گردیدن . آگاه شدن . آگاه گشتن . آگاه گردیدن . خبردار گردیدن . خبردار شدن . باخبر شدن . باخبر گشتن . مطلع گردیدن...
-
واژههای مشابه
-
واقف حیدرآبادی
لغتنامه دهخدا
واقف حیدرآبادی . [ ق ِ ف ِ ح َ دَ ] (اِخ ) داود علی خان واقف حیدرآبادی از شعرای فارسی ساکن هند است . رجوع به فرهنگ سخنوران دکتر خیامپور شود.
-
واقف خلخالی
لغتنامه دهخدا
واقف خلخالی . [ ق ِ ف ِ خ َ ] (اِخ ) ملاعلیقلی خواهرزاده ٔ ملانصراﷲ خلخالی و از شعرای قرن دهم است .طبعی به کمال رقت داشت و در اصفهان به افاده و تعلیم مشغول بود او را دیوانی است . این ابیات از اوست :در لباس فقر هم آسودگی نبود مرابخیه های خرقه بر من جا...
-
واقف خلخالی
لغتنامه دهخدا
واقف خلخالی . [ ق ِ ف ِ خ َ ] (اِخ ) میرزا ابوطالب واقف خلخالی از شعرای قرن دوازدهم است . (از فرهنگ سخنوران ).
-
واقف دهلوی
لغتنامه دهخدا
واقف دهلوی . [ ق ِ ف ِ دِ ل َ ] (اِخ ) خواجه محمدنقی فرزند خواجه محمد دهدار دهلوی از شعرای هند در قرن یازدهم است . (فرهنگ سخنوران خیامپور).
-
واقف طبرستانی
لغتنامه دهخدا
واقف طبرستانی . [ ق ِ ف ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) میرزا جانی واقف طبرستانی از شعرای قرن سیزدهم است . (از فرهنگ سخنوران دکتر خیامپور).
-
واقف کردن
لغتنامه دهخدا
واقف کردن . [ ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آگاه کردن . مطلع کردن . واقف گردانیدن . باخبر کردن . خبردار کردن : گفت واﷲ آمدم من بارهاتا ترا واقف کنم زین کارها. مولوی .رجوع به واقف شود.
-
واقف گردانیدن
لغتنامه دهخدا
واقف گردانیدن . [ ق ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) آگاه کردن . واقف کردن . آگاه گردانیدن : واقف گردان او را بدرستی اختیار کردنت در آنچه جسته ای آن را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). پادشاه را بر خیانت کسی واقف مگردان مگرآنکه بر صحت آن قول بکلی واثق باشی . (گلستا...
-
واقف لاهوری
لغتنامه دهخدا
واقف لاهوری . [ ق ِ ف ِ ] (اِخ ) شیخ نورالعین پسر قاضی امانت اﷲ از شعرای قرن دوازدهم . اصلش از قصبه ٔ تباله از نواحی لاهور است و ابتدا تحصیل علوم کردسپس به شاعری پرداخت بین او و شاه عبدالحکیم حاکم وحدت نظر حاصل شد و به اتفاق یکدیگر به عزم سیاحت دکن ا...
-
واقف شاهجهان آبادی
لغتنامه دهخدا
واقف شاهجهان آبادی . [ ق ِ ف ِ ج َ ] (اِخ ) از شعرای قرن سیزدهم است . (از فرهنگ سخنوران دکتر خیامپور).
-
واقف شده آمدن
لغتنامه دهخدا
واقف شده آمدن . [ ق ِ ش ُ دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع حاصل شدن : بیاورم ناچار این حال را تابدان واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 156). دراین باب مرا حکایت نادر یاد آمد اینجا نبشتم تا بر آن واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 134). اینک نامه ...
-
جستوجو در متن
-
وارد گشتن
لغتنامه دهخدا
وارد گشتن . [ رِ گ َت َ ] (مص مرکب ) درآمدن . (یادداشت مؤلف ). داخل شدن .ورود. وارد شدن . || مطلع گشتن . واقف گشتن . به رموز کاری آشنا شدن . و رجوع به وارد شدن شود.
-
دیده ور شدن
لغتنامه دهخدا
دیده ور شدن . [دی دَ / دِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واقف شدن . مطلع گشتن . بینا گشتن . اطلاع یافتن . اطلاع . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (المصادر) (تاج المصادر بیهقی ). عثر. عثور. (تاج المصادر) (ترجمان القرآن ) (دهار). التقاط؛ آگاه و دیده ور شدن به ...