کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واقح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واقح
لغتنامه دهخدا
واقح . [ ق ِ ] (ع ص ) سم سخت . (از اقرب الموارد). سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شوخگین . (منتهی الارب ). || زشت . (دهار).
-
واژههای همآوا
-
واقه
لغتنامه دهخدا
واقه . [ ق ِه ْ ] (ع ص ، اِ) فرمانبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خادم کلیسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قیم البیعة. درست آن وافه است . (از اقرب الموارد). رجوع به وافه شود.
-
جستوجو در متن
-
شوخگین
لغتنامه دهخدا
شوخگین . (ص مرکب ) شوخگن . (المعجم ). شوخگن که چرکن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). چرکین . (ناظم الاطباء). واقح . (منتهی الارب ). دنس . چرک . چرگن . ناپاک . (یادداشت مؤلف ). پلید و چرکن . (لغت فرس اسدی ) : جاف جاف است و شوخگین و سترگ زنده مگذار دول ...