کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واسعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واسعة
لغتنامه دهخدا
واسعة. [ س ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث واسع. رجوع به واسع شود.
-
جستوجو در متن
-
روم
لغتنامه دهخدا
روم . (اِخ ) کوه معروفی است در بلاد واسعه ای که آن را به صورت بلادالروم آرند. (از معجم البلدان ). و رجوع به روم شود.
-
بجاء
لغتنامه دهخدا
بجاء. [ ب َج ْ جا ] (ع ص ، اِ) گشاد. واسعة. (اقرب الموارد). || چشم فراخ . (آنندراج ). زن فراخ چشم .
-
حرماس
لغتنامه دهخدا
حرماس . [ ح ِ ] (ع ص ) بلدٌ حرماس ؛ ای املس ؛ یعنی هموار و لخشان . || ارض حرماس ؛ صلبة واسعة؛ زمین سخت و فراخ . (منتهی الارب ).
-
غدفلة
لغتنامه دهخدا
غدفلة. [ غ ِ دَ ل َ ] (ع ص ) تأنیث ِ غِدفل . رجوع به غدفل شود. || رحمة غِدفَلة؛ مهربانی کثیر. (منتهی الارب ). رحمت واسعه . (اقرب الموارد). || ملاءةغِدفلة؛ چادر فراخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
وارهة
لغتنامه دهخدا
وارهة. [ رِ هََ ] (ع ص ) دار وارهة؛ یعنی واسعة. (اقرب الموارد) (متن اللغة). سرای فراخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ابر پرباران . || شترماده ٔ پرپیه . (از متن اللغة).
-
مودعه
لغتنامه دهخدا
مودعه . [ دَ ع َ ] (ع ص ) سپرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || کاشته شده . زراعت شده : تو بکردی او بکردی مودعه زان که ارض اﷲ آمد واسعه . مولوی .و رجوع به مودع شود.
-
لباب
لغتنامه دهخدا
لباب . [ ل ُ ] (اِخ ) کوهی است مر بنی حذیمة را. (منتهی الارب ). قال الاصمعی و هو یذکر جبال هذیل ثم اودیة واسعة و جبل یقال له لباب و هو لبنی خالد. (معجم البلدان ).
-
سجالة
لغتنامه دهخدا
سجالة. [ س َ ل َ ] (ع مص ) فروهشته و فراخ پوست گردیدن خایه . (ناظم الاطباء). || (اِ) اسم سجیل و سجیلة، ج ِ سجل . (متن اللغة). خصیة سجیلة، کسفینة؛ بیّنة السجالة مسترخیة الصفن واسعة. (ذیل اقرب الموارد).
-
ذورحمة
لغتنامه دهخدا
ذورحمة. [ رَ م َ ] (ع ص مرکب ) صاحب بخشایش : فقل ربّکم ذورحمة واسعة. (قرآن 6 / 147)؛ پس بگو پروردگار شما صاحب بخشایش است وسعت دهنده . (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 345). و رجوع به صفحه ٔ 350 همان جلد شود.
-
اخرات
لغتنامه دهخدا
اخرات . [ اَ خ ُ ] (اِ) آخُرات . آخُرها. ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر (در ذکر اخبارالذهب و معادنه ) آرد: و قد کان یوجد فی زرویان فی عنفوان ظهوره و اقبال شأنه فی جباله و هضباته تجاویف واسعة کالبیوت یسمونها أخرات ، ای أواری مملوءة من قطاع ذهب کال...
-
بقیار
لغتنامه دهخدا
بقیار. [ ب َ ] (معرب ، اِ) عمامه و مندیل . دستار. (از دزی ج 2 ص 105): ثم اخرج له جبة واسعة عتابیة و بقیاراً مکملاً و امره ان یلبسهما. (از عیون الانباء ج 1 ص 177 س 19). واخرج له منشفة فیها جبة خارا و بقیار قصب و قمیص تحتانی انطاکی و لباس دمیاطی ... (ه...
-
خره
لغتنامه دهخدا
خره . [ خ ُ رَ / رِ ] (اِ) جانورکی است که هرچه بر زمین افتد بخورد و بعربی او را ارضة خوانند. (از برهان قاطع). موریانه . کرم چوب خوار. (یادداشت مؤلف ). || علتی را گویند که موی را بریزاند. (از برهان قاطع). خوره . (یادداشت بخط مؤلف ). || مرضی است که گ...
-
کوز
لغتنامه دهخدا
کوز. [ ک َ / کُو ] (اِ) پشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوزبندی شود. || در شواهد ذیل ظاهراً به معنی قطعه زمین زراعتی و «کرد» یا «کرت » استعمال شده است : دیگر کرمی که آن را مطبق گویند و به اصطلاح اهل قم آن را غیر ساباط گویند مثل باغات و کر...