کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واسع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واسع
لغتنامه دهخدا
واسع. [ س ِ ] (ع ص ) فراخ . ضد ضیق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مکان واسع، جایگاه فراخ و پهناور. ضد ضیق . (از اقرب الموارد). گنجنده . وسیع. (از تاج العروس ). || (اِخ ) نامی از نامهای باری تعالی به معنی بسیارعطا که عطایش می گنجد ه...
-
واسع
لغتنامه دهخدا
واسع. [س ِ ] (اِخ ) ابن حبان صحابی است و در صحبت او اختلاف است کذا قال و در اللواحق آرد او واسعبن حبان بن منفذانصاری مدنی مازنی تابعی جلیل و کثیرالرّوایه است ، از ابن عمرو ابی سعید و جابربن عبداﷲ و عبداﷲبن بدربن عاصم روایت کند. (منتهی الارب ). و صاحب...
-
واژههای همآوا
-
وعثا
لغتنامه دهخدا
وعثا. [ وَ ] (از ع ، اِ) وعثاء. رجوع به وعثاء شود.
-
جستوجو در متن
-
واسعة
لغتنامه دهخدا
واسعة. [ س ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث واسع. رجوع به واسع شود.
-
شادح
لغتنامه دهخدا
شادح . [ دِ ] (ع ص ) واسع. (اقرب الموارد). فراخ . (منتهی الارب ): کلاً شادح ؛ ای واسع؛ گیاه فراخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن واسع. از روات حدیث است .
-
مخرفج
لغتنامه دهخدا
مخرفج . [ م ُ خ َ ف ِ ] (ع ص ) فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واسع. (محیط المحیط). فراخ و گشاده و واسع. (ناظم الاطباء). عیش مخرفج ؛ عیش فراخ . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
نهرج
لغتنامه دهخدا
نهرج . [ ن َ رَ ] (ع ص ، اِ) راه گشاد و فراخ . (ناظم الاطباء). طریق واسع. (متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
فراخ عطا
لغتنامه دهخدا
فراخ عطا. [ ف َ ع َ ] (ص مرکب ) واسع. (مهذب الاسماء). فراخ آستین . فراخ دست . رجوع به فراخ دست شود.
-
دقم
لغتنامه دهخدا
دقم . [ دِ ق َم م ] (ع ص ، اِ) فراخ از هر چیز. (منتهی الارب ). واسع. (اقرب الموارد).
-
شحو
لغتنامه دهخدا
شحو. [ ش ح ْوْ ] (ع اِ) جوف . درون :انا واسع الشحو؛ من فراخ کامم . (از اقرب الموارد).
-
قذامل
لغتنامه دهخدا
قذامل . [ ق ُ م ِ ] (ع ص ) فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واسع. (ناظم الاطباء).
-
فضفاض
لغتنامه دهخدا
فضفاض . [ ف َ ] (ع ص ) واسع و فراخ : ثوب فضفاض . عیش فضفاض . درع فضفاض . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).