کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واسط 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
واسط بایره
لغتنامه دهخدا
واسط بایره . [ س ِ طِ ی ِ رَ ] (اِخ ) از دهکده های قم از ناحیه ٔ سراجه . (تاریخ قم ص 136 و 121).
-
واسط بلخ
لغتنامه دهخدا
واسط بلخ . [ س ِ طِ ب َ] (اِخ ) از دهکده های بلخ است . (از معجم البلدان ).
-
واسط نجد
لغتنامه دهخدا
واسط نجد. [ س ِ طِ ن َ ] (اِخ ) نام موضعی است مذکور در شعر ذیل از خداش بن زهیر شاعر عرب : عفا واسط اکلاؤه فمحاضره الی حیث نهیاسیله فصدائره .(معجم البلدان ).
-
واسط نوقان
لغتنامه دهخدا
واسطنوقان . [ س ِ ن َ ] (اِخ ) دهکده ای است در نوقان طوس که واسط الیهود نیز نام دارد. (لباب الانساب ).
-
عمر واسط
لغتنامه دهخدا
عمر واسط. [ ع ُ رُ س ِ ] (اِخ ) همان دیر کسکر است و ابوعبداﷲبن حجاج اشعاری درباره ٔ عمر واسط دارد که در معجم البلدان نقل شده است . رجوع به معجم البلدان و عمرکسکر شود.
-
دارة واسط
لغتنامه دهخدا
دارة واسط. [رَ ت ُ س ِ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
دوقرة
لغتنامه دهخدا
دوقرة. [ دُ رَ ] (اِخ ) شهری بوده در نزدیکی واسط پس از آبادی این یکی (یعنی واسط)آن یکی (یعنی دوقره ) خراب شد. (از معجم البلدان ).
-
قوسان
لغتنامه دهخدا
قوسان . [ ق ُوْ ] (اِخ ) ناحیه ای است از اعمال واسط. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
باذبینی
لغتنامه دهخدا
باذبینی . (اِخ ) باذبین . شهری است زیر واسط. رجوع به باذبین و تاج العروس شود.
-
واسطی
لغتنامه دهخدا
واسطی . [ س ِ ] (اِخ ) احمدبن علی واسطی مکنی به ابوعبداﷲ منسوب به واسط مرزآباد است . وی از محدثان بود. (از لباب الانساب ).
-
هرث
لغتنامه دهخدا
هرث . [ هَُ / هَِ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است بر نهر جعفر ازاعمال واسط و از قراء مشهور است . (معجم البلدان ).
-
جوخ
لغتنامه دهخدا
جوخ . (اِخ ) قریه ای است از قرای واسط. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
-
جاذری
لغتنامه دهخدا
جاذری . [ ذَ ] (ص نسبی ) نسبت است به جاذر، و نسبت است به سواد واسط یا فم الصلح که شش فرسنگ از آنجا فاصله دارد. (الانساب سمعانی ).
-
ترقفی
لغتنامه دهخدا
ترقفی . [ ت َ ق ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به ترقف که بگمان من از اعمال واسط میباشد. (انساب سمعانی ). و رجوع به ترقف شود.