کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واستدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واستدن
لغتنامه دهخدا
واستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پس گرفتن . بازپس گرفتن . واستاندن : صوفیان واستدند ازگرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه ٔ خمار بماند.حافظ.
-
جستوجو در متن
-
پس استاندن
لغتنامه دهخدا
پس استاندن . [ پ َ اِ دَ ] (مص مرکب ) بازپس گرفتن . واستدن .
-
پس استدن
لغتنامه دهخدا
پس استدن . [پ َ اِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف پس استادن . واستدن .
-
واستاندن
لغتنامه دهخدا
واستاندن . [ س ِ دَ ] (مص مرکب ) واستدن . واپس گرفتن . استرداد. بازگرفتن . پس گرفتن . بازستاندن : لیک آن داده را به هشیاری واستاند که نیک بدگهر است . خاقانی .بده یک بوسه تا ده واستانی از این به چون بود بازارگانی . نظامی .واستانیم آنکه تا داند یقین خر...
-
پس گرفتن
لغتنامه دهخدا
پس گرفتن . [ پ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن چیزی بعد از آنکه داده باشند. بازستدن چیزی که داده باشند. فرازگرفتن . بازگرفتن . واستدن . استرداد (ابداً تسترد ماوهب الدهر فیالیت جوده کان بخلا).- پس گرفتن بایع سلعة را از مشتری و غیره ؛ بازگرفتن بایع مت...
-
تسلف
لغتنامه دهخدا
تسلف . [ ت َ س َل ْل ُ ] (ع مص ) سلف فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). سلف واستدن . (زوزنی ). بها پیش گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || وام گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استقراض . (متن اللغة) (اقرب الموارد). قرض گر...
-
انتزاع
لغتنامه دهخدا
انتزاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازداشتن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). بازداشتن و امتناع . (از اقرب الموارد). || برکندن و از جای برکشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اقتلاع . (ازاقرب الموارد). || برکنده شدن . (منتهی الارب ) (ن...
-
بازستدن
لغتنامه دهخدا
بازستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) واستدن . بازگرفتن .واپس گرفتن . مسترد داشتن . گرفتن . ستدن : دل بمهر امیر دادستم کس نگوید که داده بازستان . فرخی .و احتیاط مال بکردند آنچه سالار بدیشان داده بود بازستده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 236). و وی [ بونصر...
-
وا
لغتنامه دهخدا
وا. (حرف ) چون حرف عطفی برای اتباع و مزاوجه ها و گاه معنی تکرار و تأکید را رساند: رنگ و وارنگ ، جور و واجور و میتوان آن را بدل الف (آ) دانست درترکیباتی نظیر: رنگ وارنگ (رنگارنگ ) در تداول مردم تهران ، شوشتر و خراسان . || (پیشوند) وا (مزید مقدم ) گاه...
-
ستدن
لغتنامه دهخدا
ستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص ) پهلوی «ستتن » . گرفتن . دریافت کردن . رجوع کنید به استدن . ستادن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گرفتن . (آنندراج ) (غیاث ) : کآن تبنگو کاندر آن دینار بودآن ستد زیدر که ناهشیار بود. رودکی .و این ناحیت بستدند و این جا مقیم ...