کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وازده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وازده
لغتنامه دهخدا
وازده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هر چیز بدی که ازچیز خوب جدا کرده باشند. (ناظم الاطباء). کنار گذاشته شده . (از ناظم الاطباء). مردود. (یادداشت مؤلف ).
-
وازده
لغتنامه دهخدا
وازده . [ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان در 24 هزارگزی مشرق ابهر و شش هزارگزی راه مالرو عمومی و در دامنه ٔ کوه واقع است . سردسیر است و زارعان قره تیه آن را زراعت میکنند و از خود سکنه ای ندارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج...
-
جستوجو در متن
-
ردود
لغتنامه دهخدا
ردود. [ رُ ] (ع ص ، اِ)ج ِ رَدّ. واخورده ها. وازده ها: ردود دراهم ؛ درمهای ناسره و وازده . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رد شود.
-
وازدگی
لغتنامه دهخدا
وازدگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی وازده . مردودی . واخوردگی .
-
ردکرده
لغتنامه دهخدا
ردکرده . [ رَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) وازده . (یادداشت مؤلف ). مردود. رانده . دورشده . مطرود : فقر کآن افکنده ٔ خلق است من برداشتم زال کآن ردکرده ٔ سام است من می پرورم .خاقانی .
-
سر وازدن
لغتنامه دهخدا
سر وازدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) اعراض کردن . (آنندراج ) (غیاث ). سر باززدن : عاقلانی که ز زنجیر تو سر وازده اندغافلانند که بر دولت خود پا زده اند.صائب (از آنندراج ).
-
وازدن
لغتنامه دهخدا
وازدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) رد کردن . مردود شمردن . رد کردن چیز معیوب . (یادداشت مؤلف ). کنار گذاردن . انتخاب نکردن . نپسندیدن و انتخاب نکردن کالا : توان خرید به صدجان ز یار نیم نگاه متاع ناز در این چند روزه وازده است . (ازآنندراج ).|| پوشیده و پنه...
-
ارتداع
لغتنامه دهخدا
ارتداع . [ اِ ت ِ ](ع مص ) آلوده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آلوده شدن بچیزی . (منتهی الارب ). || وازده شدن از کاری . (زوزنی ). از کاری بازایستادن . (تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن . || برگردیدن . (منتهی الارب ). || بازداشته شدن (از کاری )....
-
انزجار
لغتنامه دهخدا
انزجار. [ اِ زِ ] (ع مص ) بازایستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). منع شدن ونهی شدن . (از اقرب الموارد). بازده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). وازده شدن . (مصادر زوزنی ). || (اِمص ) کراهت و نفرت و عدم رغبت و میل . (ناظم الاطباء). تنفر. اکرا...
-
نرگسی
لغتنامه دهخدا
نرگسی . [ ن َ گ ِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به نرگس . (ناظم الاطباء). چون نرگس . مانند نرگس . || جنسی از جامه باشد که پوشند. || نوعی از طعام که خورند. (برهان قاطع). نوعی طعام است و ظاهر این است که از خاگینه بود، زردی و سفیدی آن را به نرگس تشبیه کرده اند....
-
زده
لغتنامه دهخدا
زده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف )بمعنی خورده باشد که از چیزی خوردن است . (برهان ). خورده شده . (آنندراج ). خورده . (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔمنیری ). بمعنی خورده آمده . (جهانگیری ) : ای زده چون عقل و روح لقمه ٔ انوار علم وی شده چون جد و باب طعمه ٔ ارباب ظن...