کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واز
لغتنامه دهخدا
واز. (اِخ ) دهی است از دهستان نائیج بخش نور شهرستان آمل که در 28 هزارگزی آمل قرار دارد. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی و معتدل و مرطوب با 540 تن سکنه که با آب رودخانه مشروب میشود و شغل اهالی زراعت و محصول آنجا غلات و لبنیات است دارای دبستان و راه مالر...
-
واز
لغتنامه دهخدا
واز. (ص ) صورتی از «باز» به معنی گشاده و مفتوح . (ناظم الاطباء). و رجوع به باز شود.
-
واژههای مشابه
-
واز کردن
لغتنامه دهخدا
واز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) باز کردن . گشودن . رجوع به باز کردن شود.
-
دل واز
لغتنامه دهخدا
دل واز. [ دِ ] (ص مرکب ) دل باز. باروح : اتاق یا خانه ٔ دلواز؛ باروح و دلگشا. رجوع به دل باز شود.
-
واز و ولنگ
لغتنامه دهخدا
واز و ولنگ .[ زُ وِ ل َ ] (ص مرکب ) گشاده . ولنگ و واز. متشتت و پراکنده . غیر متصل به هم . رجوع به ولنگ و واز شود.
-
ولنگ و واز
لغتنامه دهخدا
ولنگ و واز. [ وِ ل ِ / ل َ گ ُ ](ص مرکب ، از اتباع ) گَل و گشاد. باز و گشاده . چهارطاق : در را ولنگ و واز گذاشته و رفته بود. || بی حساب وکتاب . بی نظم ونسق . بی ضبطوربط. بی قیدوبند.
-
واژههای همآوا
-
وعز
لغتنامه دهخدا
وعز. [ وَ ] (ع مص ) پیش آمدن به کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). وریستاد برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ): و عز الیه فی کذا وعزاً؛ چنین پیش آمد او را در این کار، و این را در کردن و یا نکردن کار هر دو میگویند. (ناظم الاطباء).
-
وعظ
لغتنامه دهخدا
وعظ. [ وَ ] (ع مص ) عِظَة. موعظه . پند دادن به سخنان دل نرم کننده . (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (منتهی الارب ) (تعریفات ) (از اقرب الموارد). پند دادن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). || در تداول ، بیان کردن روایات و احک...
-
جستوجو در متن
-
ولنگ
لغتنامه دهخدا
ولنگ . [ وِل ِ / ل َ ] (ص ، از اتباع ) رجوع به ولنگ و واز شود.
-
طواران
لغتنامه دهخدا
طواران . [ طُ ] (اِخ ) شهرستانیست بزرگ بسند و قصبه ٔ آن قزدار واز شهرهای آن قندبیل و غیره است . (معجم البلدان ).
-
غیاث
لغتنامه دهخدا
غیاث . (اِخ ) ابن هیاب بن غیاث انطاکی . محدث است واز ابن رفاعه ٔ فرضی روایت دارد. (از تاج العروس ).
-
هرکند
لغتنامه دهخدا
هرکند. [ ] (اِخ ) شهری است بزرگ به هندوستان واز پادشاهی دهم است بر کران دریا. (حدود العالم ).