کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وارونی زمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وارونی
لغتنامه دهخدا
وارونی . (حامص ) واژگونی : مشغول تن مباش کزوحاصل نایدت چیز جز همه وارونی . ناصرخسرو.|| انقلاب . || انعکاس . (از یادداشتهای مؤلف ). || شرارت . بدی خلق . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
واژگونی
لغتنامه دهخدا
واژگونی . (حامص ) برگشتگی . (ناظم الاطباء). انقلاب . وارونی . باژگونی . باشگونی . || ناراستی تدبیر و نادرستی کار. (ناظم الاطباء).
-
سراگونی
لغتنامه دهخدا
سراگونی . [ س َ ] (حامص مرکب ) وارونی . سرازیر و سرابالایی . سراگون بودن : پنجاه و اند ساله شدی اکنون بیرون فکن ز سَرْت سراگونی . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 474).از بسی ژاژ که خائید چنین گم شدراه بر خلق ز بس نحس و سراگونی . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 4...
-
باژگونگی
لغتنامه دهخدا
باژگونگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی باژگونه . وارونی . وارونه بودن . واژگونه بودن : دل چون موضع دریافت است شادی نصیب او بود باز آنهمه باژگونگی از اهل دنیاست که ایشان شادی را بتن آرند و غم رابدل نهند. و اگر چنانکه از باژگونگی روزگار کاهلی ب...
-
برگشتگی
لغتنامه دهخدا
برگشتگی . [ ب َ گ َ ت َ/ ت ِ ] (حامص مرکب ) وضع و حالت برگشته . (فرهنگ فارسی معین ). بازگردیدگی . وارونی . واژگونی . انقلاب . برتافتگی . (یادداشت دهخدا). تغییر و واژگونی . (ناظم الاطباء). زُؤاب . (از منتهی الارب ). حِوَل . (از دهار): کَمَد، کُمَدة؛ ...
-
انعکاس
لغتنامه دهخدا
انعکاس . [ اِ ع ِ ] (ع مص ) برگردیده شدن و عکس پذیرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).انقلاب . (از اقرب الموارد). باژگونه شدن و نمودار شدن شکل چیزی در هر جسم شفاف مثل آب و آیینه و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باشگونه شدن . (تاج المصادر بیهقی )....
-
وارون
لغتنامه دهخدا
وارون . (ص ) باژگونه . (برهان ) (آنندراج ). نگون . معکوس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عکس . قلب . (برهان ). وارن . وارونه . باژون . باژونه . واژون . واژونه . واژگون . واژگونه . باژگون . باژگونه . نگونسار. سرنگون . مقلوب . منکوس . سراگون . باشگونه . ب...
-
وارونه
لغتنامه دهخدا
وارونه . [ ن َ] (اِخ ) وارونی . وارونا. کهن ترین و عالیمقام ترین خدای نژاد آریا است و آسمان صاف محیط بر عالم به معنی وسیع این واژه میباشد. اسم آسمان در زبان سانسکریت ، ودر ریگ ودا (قدیمترین کتب سانسکریت ) ابتدا دیااوه بوده که بعدها به وارون یا وارونه...
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...