کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وارفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وارفته
لغتنامه دهخدا
وارفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مضمحل . || متلاشی شده . (ناظم الاطباء). || در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن : خاله وارفته . (از یادداشتهای مؤلف ). شل وول . بی دست و پا. بی سر و زبان . بی جربزه . و رجوع به وارفتن شود. || گداخته...
-
جستوجو در متن
-
زه زده
لغتنامه دهخدا
زه زده . [ زِه ْ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) از میدان دررفته . || وارفته و بی حال . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شل مشلی
لغتنامه دهخدا
شل مشلی . [ ش ُ م َ ش ُ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) صفت است برای آدمهای بیحال و وارفته و شل و ول و تنبل . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
شوفته
لغتنامه دهخدا
شوفته . [ ت َ /ت ِ ] (ص ، از اتباع ) (شفته و...) وارفته . سست و بی حال (اگر در مورد آدم استعمال شود). بی مزه و شل و شیویل (اگر در مورد غذاهایی نظیر پلو و دمی کته ٔ له شده وخمیرشده به کار رود). (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
وارفتگی
لغتنامه دهخدا
وارفتگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی وارفته . مضمحل شدن . (غیاث از چراغ هدایت ) (آنندراج ). اضمحلال . (ناظم الاطباء). || گداز یافتن . (غیاث ، از چراغ هدایت ) (آنندراج ). گداختگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به وارفتن شود.
-
خواب رفته
لغتنامه دهخدا
خواب رفته . [ خوا / خا رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خوابیده . خفته . || عضو خدرشده . عضو بیحس شده . || وارفته . بی اعتنا به پیش آمدها (در تداول عامه ).- خاله خواب رفته ؛ زن بی حال و بی اعتنا به پیش آمدها.
-
شیربرنج
لغتنامه دهخدا
شیربرنج . [ ب ِ رِ ] (اِ مرکب ) شله ای که از شیر و برنج سازند. (ناظم الاطباء). آش شیر. آش مرکب از برنج و شیر. شیربا. طعامی که از شیر و برنج پزند و بیشتر با شکر و شیره خورند. بهط. ابونافع. (یادداشت مؤلف ). بهطة. (دهار) : چه لطیف است به صبحی قدح شیربر...
-
شوروا
لغتنامه دهخدا
شوروا. [ شورْ ] (اِ مرکب ) شوربا. اصل این ترکیب شوربا، «شور» به اضافه ٔ «با»است و «با» در فارسی بمعنی آش است ... شوربا بدین ترتیب لغةً بمعنی آش است که چاشنی خاص یا اجزاء اضافی نداشته باشد و به ساده ترین صورت ممکن (فقط با افزودن نمکی ) پخته شود. چنین ...
-
کناسة
لغتنامه دهخدا
کناسة. [ ک ُ س َ ] (ع اِ) خاکروبه و خانه روبه . (منتهی الارب ). خاکروبه و خانه روبه و آنچه به جاروب از جای رفته گردد. (آنندراج ).خاشاک و آنچه به جاروب از جای رفته گردد. (غیاث ). خاک رفته . (مهذب الاسماء). خاک روبه و آنچه از خانه روفته می شود. ج ، کنا...
-
شل و ول
لغتنامه دهخدا
شل و ول . [ ش ُ ل ُ وِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پریشان و آشفته و درهم و بی نظم : عمامه ٔ شل و ول ، شوریده گوریده . (یادداشت مؤلف ). چیزی که اجزای آن کاملاً بایکدیگر ارتباط محکم نداشته باشد. لباسی که برای تن کسی گشاد باشد و بر تن او آویزان شود و نظایر ...
-
ملات
لغتنامه دهخدا
ملات . [ م َ ] (اِ) اصلاً اصطلاح بنایی است و ملات گلی است نرم که با آن جرزهای تمیز و نماهای آجری و روی کار را می چینند و طبیعی است که هرگاه ملات را نازک بگیرند روی کار زیباتر می شود و در مقابل آجر بیشتر می برد و اگر ملات را کلفت بگیرند آجر کمتر مصرف ...
-
وارفتن
لغتنامه دهخدا
وارفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) متحیر شدن . (آنندراج ). تعجب کردن . سست شدن از یأس . بکلی نومید شدن . مبهوت و مأیوس شدن . (از یادداشتهای مؤلف ). || مضمحل و از هم پاشیده شدن . متلاشی گشتن . (ناظم الاطباء). بشدت ذوب شدن . آب شدن . از هم جدا شدن اجزاء...
-
نرم شدن
لغتنامه دهخدا
نرم شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دَمَث . نُعومة. (تاج المصادر بیهقی ). لیان . (از ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ). ملاینه . (از منتهی الارب ). لین . (ترجمان القرآن ). لدونت . تملس . (یادداشت مؤلف ). || صاف و صیقلی و هموار شدن . از خشونت و زبری ...
-
رفته
لغتنامه دهخدا
رفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) حرکت کرده . روان شده . مقابل آمده . (فرهنگ فارسی معین ). از جای بشده . درآمده . (یادداشت مؤلف ) : وین لاشه خر ضعیف بدره رااندر دم رفته کاروان بندم . مسعودسعد.آن رفته که بود دل بدو مشغولم وافکنده به شمشیر جفا مقتولم . ...