کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وارسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وارسیدن
لغتنامه دهخدا
وارسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) تحقیق . تفتیش . وارسی کردن . رسیدگی کردن . با دقت آگاهی حاصل کردن . (ناظم الاطباء):مثل حارس میزنی وارس . (از یادداشتهای مؤلف ) || دریافتن . (ناظم الاطباء). || بازرسیدن . (ناظم الاطباء). || رسیدن : آه اگر دست دل من...
-
جستوجو در متن
-
وارسیده
لغتنامه دهخدا
وارسیده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )بازرسیده . || رسیده . || وارسی شده . تحقیق شده . بازرسی شده . رجوع به وارسیدن شود.
-
بسر کسی رسیدن
لغتنامه دهخدا
بسر کسی رسیدن . [ ب ِ س َ رِ ک َ رَ/ رِ دَ ] (مص مرکب ) بحال او وارسیدن . (آنندراج ).
-
سر کسی تراشیدن
لغتنامه دهخدا
سر کسی تراشیدن . [ س َ رِ ک َ ت َ دَ ] (مص مرکب ) موی سر او را ستردن . || به حال او وارسیدن . (آنندراج ) : سر ما سرسری متراش و از سر وا مکن ما راکه ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی .؟ (از آنندراج ).
-
بسر وقت کسی آمدن
لغتنامه دهخدا
بسر وقت کسی آمدن . [ ب ِ س َ وَ ت ِ ک َ م َ دَ ] (مص مرکب ) افتادن یا رسیدن . بحال او وارسیدن . (آنندراج ) : در این غربت شدم غمگین و غمخواری نمی آیدبسروقتم ز یاران وطن یاری نمی آید.محمدسعید اشرف (از آنندراج : بسر کسی رسیدن ).بسروقت دل من گر چنین مستا...
-
الفاء
لغتنامه دهخدا
الفاء. [ اِ ] (ع مص (از «ل ف و») یافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). یافتن و وارسیدن چیز را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص از لفاء) باقی گذاشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابقاء. (اق...
-
باریک ریسیدن
لغتنامه دهخدا
باریک ریسیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) لاغر و نحیف شدن . تکیده شدن : روز بروزباریک میریسد؛ پیوسته لاغرتر میشود. لاغر شدن : ای فلان چرا این روزها باریک میریسی (یعنی لاغر شدی ). این معنی مجاز است . (از فرهنگ نظام ). || در کاری بغور تمام وارسیدن و اندک اندک ب...
-
بسر رسیدن
لغتنامه دهخدا
بسر رسیدن . [ ب ِ س َ رَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آخر شدن . (آنندراج : بسر رسید) : خنجر بدست بر سرم آن سیمبر رسیدگفتم که چیست گفت که عمرت بسر رسید. قاضی احمد (از آنندراج ). || بر باد رفتن . (آنندراج : بسررسید). بر باد رفتن . نابود شدن . (فرهنگ فارسی ...
-
حصر
لغتنامه دهخدا
حصر. [ ح َ ] (ع مص ) حصر چیزی ؛ وارسیدن همه ٔ آنرا. فراگرفتن همه را. گرد گرفتن کسی را. احاطه کردن . || محاصره کردن . اندر حصار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در حصار کردن : اعداش را نبد مدد الاّ عذاب و حصرخوش باد آن پسر که پدر باشدش چنان . منوچهری .بر ...
-
بررسیدن
لغتنامه دهخدا
بررسیدن . [ ب َرْ، رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) پرسیدن . (برهان ) (انجمن آرا). سؤال کردن . (آنندراج ). وارسیدن .(انجمن آرا) (آنندراج ). وارسی کردن . فحص کردن . تفتیش کردن . پژوهش کردن . تحقیق کردن . تفحص و تجسس کردن . تعرف . (لغت بیهقی ). جستجو کردن : [ ...
-
رسد
لغتنامه دهخدا
رسد. [ رَ س َ ] (اِ) حصه و بهره . (ناظم الاطباء). سهم و حصه ای که به کسی می رسد. (فرهنگ نظام ). بمعنی مطلق حصه ، و رصد با صاد مهمله معرب آنست . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). حصه . (از غیاث اللغات ، از چراغ هدایت ). بخش . قسم .قسمت . ...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (نف مرخم ، ن مف مرخم ) رسنده . وارسنده . همیشه بطور ترکیب استعمال می شودمانند دسترس یعنی چیزی که می توان بدان دست رسانید و... (ناظم الاطباء). به معنی فاعل که وارسنده باشد. (برهان ). رسنده به چیزی و در این معنی غیر مرکب مستعمل نیست چون داد...
-
بسرآمدن
لغتنامه دهخدا
بسرآمدن . [ ب ِ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) و برسرآمدن و در سرآمدن و با سرآمدن و سر آمدن و بسر شدن و درسر شدن و بسر رسیدن . کنایه از آخر شدن باشد. (آنندراج ). به انتها رسیدن . تمام شدن . (ناظم الاطباء). انقضاء. (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (تاج المصادر ب...
-
استقراء
لغتنامه دهخدا
استقراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). تلاش و جستجو کردن . (غیاث ). || جستن شهرها را. (منتهی الارب ). در شهرها گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیروی . (غیاث ). || پیروی کردن . از پی چیزی رفتن . درپی رفتن . || از جائی به جائی رفتن . (منت...