کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وارسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وارسی
لغتنامه دهخدا
وارسی . [ رَ ] (حامص مرکب ) بازرسی .سرکشی . تفتیش . به معنی سرکشی و بازدید است بر کارهای سپرده به خود یا بر کارهایی که خود به دیگری سپرده .(از فرهنگ ترکتازان ). رسیدگی کردن به چیزی یا به کاری . ممیزی . رسیدگی و دقت و غوررسی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
وارسی کردن
لغتنامه دهخدا
وارسی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسیدگی کردن و بطور دقیق آگاهی حاصل کردن . (از ناظم الاطباء). تحقیق . تفتیش کردن . نیک تفتیش کردن . تجسس . تفحص کردن . پژوهش کردن . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
خاله وارسی
لغتنامه دهخدا
خاله وارسی . [ ل َ / ل ِ رِ] (حامص مرکب ) جستجوی بیجا. تحقیق بی مورد. فضولی .
-
واژههای همآوا
-
وارثی
لغتنامه دهخدا
وارثی . [ رِ ] (اِخ ) اردبیلی . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن درباره ٔ او چنین آرد: وارثی اردبیلی متروکات شعراء سلف را خلفی وارث بوده و دیار سخن را خامه ٔ سنجیده طرازش بکمال آسانی پیموده :از اوست :وارثی را بارها گفتم که ترک عشق کن پند من نشنید چندانی که دشمن...
-
وارثی
لغتنامه دهخدا
وارثی . [ رِ ] (اِخ ) سبزواری . شاعری بود فهمیده و سنجیده و در دور اکبری (اکبرشاه ) بشهر دهلی رسیده : چو بیدردانه آهی میکشی ای وارثی هر دم تو عاشق نیستی بیهوده رسوا میکنی خود را.(از تذکره ٔ صبح گلشن ).
-
وارثی
لغتنامه دهخدا
وارثی . [ رِ ] (ص نسبی ) منسوب به وارث .
-
جستوجو در متن
-
کنترل
لغتنامه دهخدا
کنترل . [ ک ُ رُ / ک ُ ت ُ رُ ] (فرانسوی ، اِ) وارسی . بازبین . (فرهنگستان ). وارسی . بازرسی . تفتیش : کنترل بلیطها. (فرهنگ فارسی معین ).
-
وارسیده
لغتنامه دهخدا
وارسیده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )بازرسیده . || رسیده . || وارسی شده . تحقیق شده . بازرسی شده . رجوع به وارسیدن شود.
-
رسیدگی کردن
لغتنامه دهخدا
رسیدگی کردن . [ رَ / رِ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توجه کردن . || آگاه بودن . وارسی کردن . (ناظم الاطباء). سرکشی . تحقیق . تفتیش کردن . (یادداشت مؤلف ).- رسیدگی کردن به کارها ؛ سرکشی نمودن بدانها. تفتیش و تحقیق از آنها. وارسی کردن به آنها. (یادداشت...
-
کنجکاوانه
لغتنامه دهخدا
کنجکاوانه . [ ک ُ ن َ/ ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور کنجکاو. متفحص وار: کنجکاوانه همه جا را وارسی کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
مداقه
لغتنامه دهخدا
مداقه . [ م ُ داق ْ ق َ / ق ِ ](از ع اِمص ) باریک بینی . استقصاء. (یادداشت مؤلف ). دقت کردگی . حساب از روی دقت و درستی . (ناظم الاطباء).- مداقه کردن ؛ دقت کردن و باریک شدن در موضوعی . به دقت وارسی کردن .
-
بازجو
لغتنامه دهخدا
بازجو. (نف مرکب ) بازجوینده . محقق . مفتش . کسی که مأموریت پیدا میکند ازکسی در مورد امری یا اتهامی تحقیق و وارسی کند، یا از روی دفاتر و اسناد راستی و ناراستی کاری را معین کند. (واژه های فرهنگستان ). تفتیش گر. (فرهنگ رازی ).