کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واحسرتا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
واحسرتا
لغتنامه دهخدا
واحسرتا. [ ح َ رَ ] (ع صوت مرکب ) (مرکب از «وا» ندبه + منادای مندوب ) افسوس . دریغ. ای دریغ. دریغا. واسفا. والهفا. دردا. (یادداشت مؤلف ). کلمه ٔ افسوس . ای دریغ. (ناظم الاطباء) : چون ز یاران رفته یاد آرم آه و واحسرتا علی من مات . خاقانی .پس به گورست...
-
جستوجو در متن
-
واحسرتاه
لغتنامه دهخدا
واحسرتاه . [ ح َ رَ ] (ع صوت مرکب ) (مرکب از«وا» ندبه + منادای مندوب ) افسوس . دریغ. ای دریغ. دریغا. وااسفا. والهفا. دردا. واحسرتا. کلمه ٔ تأسف یعنی ای دریغ. (ناظم الاطباء). رجوع به واحسرتا شود.
-
فسوسا
لغتنامه دهخدا
فسوسا. [ ف ُ ] (صوت ) دریغا. ای افسوس . واحسرتا. (یادداشت بخط مؤلف ) : کاش من از تو برستمی بسلامت آی فسوسا، کجا توانم رستن ؟رابعه ٔ قزداری .
-
آوه
لغتنامه دهخدا
آوه . [ وَه ْ ] (صوت ) آه . آخ . آوخ . آواه . دریغا. دریغ. افسوس . واحسرتا. کلمه ای است که از درد یا اسف و اندوه گوینده حکایت کند : باز چون شب می شود آن گاو زفت میشود لاغر که آوه رزق رفت . مولوی .همچو مجنونی که بشنید از یکی که مرض آمد بلیلی اندکی گفت...
-
آه
لغتنامه دهخدا
آه . (ع پسوند) َاه . حرفی است که در آخر بعض کلمات درآید و حکایت از حسرت و تألم و استغاثه و توجعکند. و در این صورت در اول کلمه نیز «وا» درآرند: وادیناه . واحمزتاه . وامحمداه . وااسلاماه . واشریعتاه . واشنعتاه . وافضیحتاه . واحسرتاه . واقِلَّةَ صبراه ...
-
وا
لغتنامه دهخدا
وا. (ع پیشوند) مزید مقدم عربی که استغاثه را رساند. اشارت از واویلا باشد. (غیاث ): وااسلاماه . وااسفاه . وااسفا!. دریغا!. دردا!. دردا و دریغا، ای دریغ.حسرتا. واحسرتا. رجوع به اسفاه شود. واشریعتا. وامحمداه . وامحمدا. واویلا. واعلیاه . وانفسا. وااماه گف...
-
دردا
لغتنامه دهخدا
دردا. [ دَ ] (صوت ) (از: درد + الف ) لفظی است که گاه افسوس و اسف بر زبان رانند و دریغا مرادف آن است . (آنندراج ). کلمه ٔ افسوس و حسرت یعنی آه ، دریغا، وای ، حیف و افسوس . (ناظم الاطباء). حسرتا. واحسرتا. یا حسرتا. دریغ و درد. ای دریغ. دریغا. والهفا. و...
-
یادآوردن
لغتنامه دهخدا
یادآوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) بخاطر آوردن و متذکر شدن . (ناظم الاطباء). فراموش شده ای را دوباره بخاطر آوردن . تذکر. تذکار. تذکره . اذکار. ادکار. ذکری . ذُکر : یاد آری و دانی که تویی زیرک و نادان ور یاد نیاری تو سگالش کن و یادآر. رودکی .یادت آور پدر...
-
دریغا
لغتنامه دهخدا
دریغا. [ دِ / دَ ] (صوت ) در این لفظ الف زائد است و می تواند که برای ندبه باشد که در آخر مندوب زائد کنند برای مد صوت ؛ و «خان آرزو» نوشته که الف دریغ رابط بود به معنی دریغ است ، و همین قسم الف خوشا و بسا به معنی خوش است و بس است . (غیاث ) (آنندراج )....
-
دریغ
لغتنامه دهخدا
دریغ. [ دِ/ دَ ] (اِ) افسوس و اندوه و دشوار و اندوه کردن بر تقصیرات گذشته . (از برهان ). افسوس و اندوه . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید کلمه ای است که در محل تأسف و تحسرگویند و بدین معنی با لفظ خوردن مستعمل است -انتهی .رنج و اندوه و آزار و پشیمانی و حسر...