کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واحد ثبت و ضبط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
واحد بالاجتماع
لغتنامه دهخدا
واحد بالاجتماع . [ ح ِ دِ بِل ْ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) واحد بالترکیب . رجوع به واحد بالترکیب شود.
-
واحد حقیقی
لغتنامه دهخدا
واحد حقیقی . [ ح ِ دِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان واحد جوهری است . رجوع به واحد جوهری شود.
-
واحد مجازی
لغتنامه دهخدا
واحد مجازی . [ ح ِ دِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان واحد عرضی است . رجوع به واحد عرضی شود.
-
واحد نظامی
لغتنامه دهخدا
واحد نظامی . [ ح ِ دِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واحد ارتشی . رجوع به واحد ارتشی شود.
-
واحد یموت
لغتنامه دهخدا
واحد یموت . [ ح ِ ی َ ] (اِ مرکب ) (مرکب از واحد به معنی یک + یموت فعل مضارع از موت ) اصطلاحاً به معنی چوبدستی که سر آن به آهن یا قیر در گرفته شده باشد. شش پر.
-
ذوطاق واحد
لغتنامه دهخدا
ذوطاق واحد. [ قِن ْ ح ِ ] (ع ص مرکب ) سحیل : ثوب ذوطاق واحد؛ ماکان غزله طاقاً واحدا.
-
مهدی آباد واحد
لغتنامه دهخدا
مهدی آباد واحد. [ م ِ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از شهرستان رفسنجان . دارای 502 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
جستوجو در متن
-
سوانح نگار
لغتنامه دهخدا
سوانح نگار. [ س َ ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که اتفاقات و حوادث را مینگارد و ثبت و ضبط میکند. (ناظم الاطباء).
-
پاراکرنیسم
لغتنامه دهخدا
پاراکرنیسم . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) خطا در ضبط و ثبت تاریخ بدین معنی که واقعه ای را دیرتر از زمانی که وقوع یافته قرار دهند.
-
ثبت
لغتنامه دهخدا
ثبت . [ ث َ ب َ ] (ع اِ) ثبات و قیام . له ثَبَت ٌ عندالحملة. || دلیل . حجت : لا اَحکم ُ بهذا الاّ به ثَبَت . || مرد ثقه : فلان ثبت من الأثبات و آن مجاز است چنانکه گویند: فلان حجة آنگاه که او در روایت ثقه باشد. (اقرب الموارد). و در اصطلاح درایة، یقال...
-
دفترداری
لغتنامه دهخدا
دفترداری . [ دَ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دفتردار. (فرهنگ فارسی معین ). || عمل نگاه داشتن و نوشتن دفترهای حساب بموجب دستورهای حسابداری . (لغات فرهنگستان ). فن و حرفه ٔ ثبت مرتب و منظم معاملات پولی بطوری که در دوره ٔ معینی نوع معاملات و تاریخ وقوع ...
-
ثبت اسناد
لغتنامه دهخدا
ثبت اسناد. [ ث َ ت ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداره ٔ ثبت اسناد؛ اداره ای که بدانجا اسناد عقود و ایقاعات را در دفاتر رسمی دولتی نویسند تاحجت باشد. || مباشر ثبت . آن کس که شغل ثبت اسناد یا املاک ورزد. ثبات . شروطی . چک نویس . صکاک .
-
ثبت
لغتنامه دهخدا
ثبت . [ ث َ ] (ع مص ،ص ، اِ) قرار دادن . برجای بودن . ثبوت . استواری . پایداری . || حجت . دلیل . برهان . بینة. سلطان . || نوشتن . || مهر توقیع. || مرد معتمد. || مرد دلاور و قائم بر جای و ثابت رای . || مرد ثابت دل . || مرد ثابت زبان وقت خصومت و جز آن ...
-
تسعیرنامجات
لغتنامه دهخدا
تسعیرنامجات . [ ت َ م ِ ] (اِمرکب ) ج ِ تسعیرنامه . اوراقی که در آنها نرخ های اجناس تعیین و ثبت می گردید : او التزام مزبور را ضبط و از روی آنها تسعیرنامجات نوشته بمناسبت به ناظر بیوتات عرض و به حقیقت واقع آن برسد. (تذکرةالملوک ص 10). و رجوع به تسعیر ...