کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به مغز کله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وابسته شدن
لغتنامه دهخدا
وابسته شدن . [ ب َ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متعلق گردیدن . منوط شدن .
-
جستوجو در متن
-
مغزینه
لغتنامه دهخدا
مغزینه . [ م َ ن َ / ن ِ ] (اِ) به معنی دماغ باشد. (برهان ). مغز کله و دماغ . (ناظم الاطباء). مرادف مغز. (آنندراج ). و رجوع به مغز شود. || (ص نسبی ) منسوب به مغز و دارای مغز. (ناظم الاطباء).
-
بی کله
لغتنامه دهخدا
بی کله . [ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) بدون کله . بدون سر. رجوع به کله شود. || زودخشم (در تداول عامه ). آنکه زود خشم گیرد: فلان آدم بی کله ایست ؛ زود کج خلق شود.- آدمی بی کله ؛ آنکه زود خشم آرد و از جای بشود. (یادداشت مؤلف ). || بی مغز. کوته فکر.
-
کله خشکی
لغتنامه دهخدا
کله خشکی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ ُ ] (حامص مرکب ) خلی . دیوانه مزاجی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله خشک شود. || کله شقی . یکدندگی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله خشک شود. || تریاکی بودن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله خشک شود.
-
کله پزی
لغتنامه دهخدا
کله پزی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کله پز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پز شود. || (اِ مرکب ) دکان کله پز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پز شود.
-
کله خراب
لغتنامه دهخدا
کله خراب . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که مغزش خوب کار نکند. تهی مغز. بی خرد. (فرهنگ فارسی معین ). || بسیار عصبانی . تندمزاج . (فرهنگ فارسی معین ).
-
انقخ
لغتنامه دهخدا
انقخ . [ اَ ق َ ] (ع ص ) شترمرغ اندک دماغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).شترمرغ که مغز کله ٔ آن اندک باشد. (ناظم الاطباء).
-
منوچهر شست کله
لغتنامه دهخدا
منوچهر شست کله . [م َ چ ِ رِ ش َ ک ُ ل َه ْ ] (اِخ ) رجوع به شصت کله شود.
-
کله پرور
لغتنامه دهخدا
کله پرور. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َرْ وَ ] (اِ مرکب ) کله پروار. (ناظم الاطباء). رجوع به کله پروار شود.
-
کله شجره
لغتنامه دهخدا
کله شجره . [ ک ُ ل َه ْ ش َ ج َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کله شجرا. (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به کله شجرا شود.
-
کله فروش
لغتنامه دهخدا
کله فروش . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ف ُ ] (نف مرکب ) کله پز. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله پز شود.
-
کله ملاق
لغتنامه دهخدا
کله ملاق . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ م ُ ] (اِ مرکب ) همان کله معلق است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به کله معلق شود.
-
کله برانداختن
لغتنامه دهخدا
کله برانداختن . [ ک ُ ل َه ْ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کله انداختن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : دل به سودات سر دراندازدسر ز عشقت کله براندازد. خاقانی .و رجوع به کله انداختن شود.
-
مخ
لغتنامه دهخدا
مخ . [ م ُ ] (اِ) نام جانوری است که اقسام غله را ضایع کند و آن را به عربی سوس خوانند. (برهان ). سوس و جانوری که غله را ضایع کند. (ناظم الاطباء). || درخت خرما را نیز گویند و لهذا خرمایستان را که نخلستان باشد مخستان گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از فر...