کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به راه اهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وابسته شدن
لغتنامه دهخدا
وابسته شدن . [ ب َ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متعلق گردیدن . منوط شدن .
-
جستوجو در متن
-
تراورس
لغتنامه دهخدا
تراورس . [ تْرا / ت ِ وِ ] (فرانسوی ، اِ) چوبها و تخته هائی که در راه آهن زیر خطوط آهن در عرض می گذارند. لفظ مذکور فرانسوی است و جزء زبان فارسی نشده است .(فرهنگ نظام ). اما امروزه در فارسی به کار می رود.
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب ُ ] (نف مرخم ) بُرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود مانندچوب بر و ناخن بر. (ناظم الاطباء). در آخر بعضی اسماء درآید صفت مرکب سازد. و رجوع به ترکیبهای زیر شود:- آهن بر ؛ برنده ٔ آهن . قطعکننده ٔ آهن خواه انسان یا آلتی چون اره ٔ آهن بری .- آه...
-
راه آهن
لغتنامه دهخدا
راه آهن . [ هَِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دو خط آهن متوازی که بر آن قطار ماشین حرکت میکند. (فرهنگ نظام ). دو خط آهنی که از جایی بجایی کشیده شود و قطار آهن از آن عبور کند. ریل .تاریخچه ٔ راه آهن در جهان : اولین قطار راه آهن دنیا به سال 1832م . بو...
-
کوفتن
لغتنامه دهخدا
کوفتن . [ ت َ ] (مص ) کوبیدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). (از: کوف + تن ، پسوند مصدری ). در پهلوی کوفتن (زدن ، کوبیدن )، کردی کوتن (زدن ، کوبیدن ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کوبیدن شود. || به ضرب زدن . (فرهنگ فارسی معین ). زدن . ...
-
افسرده
لغتنامه دهخدا
افسرده . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) منجمد. (ناظم الاطباء). یخ بسته شده . (غیاث اللغات ). از بسیاری سردی پژمرده و یخ بسته شده . مجازست چون آتش افسرده و تنور افسرده و شعله ٔ افسرده و چراغ افسرده . (آنندراج ). جامد.(دهار). فسرده . بسته . (یادداشت م...
-
ره بسته
لغتنامه دهخدا
ره بسته . [ رَه ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که راهش بسته باشد. || متعلقان و وابستگان به راه . که وابسته به راه باشد : چو زین ره بستگان یابی رهایی بدانی خود که چونی وز کجایی .نظامی .
-
راه نوشتن
لغتنامه دهخدا
راه نوشتن . [ ن َ وَ ت َ ] (مص مرکب ) راه پیمودن . راه نوردیدن . (بهار عجم ). راه نبشتن . راه پیمودن . راه سپردن . راه پوییدن . راه رفتن . راه نوردیدن . (از آنندراج ). راه پیمودن . (ارمغان آصفی ). طی طریق کردن . و رجوع به راه نوردیدن و ره نوردیدن و ر...
-
نیمه راه
لغتنامه دهخدا
نیمه راه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) وسط راه . در اثنای راه . در بین راه : سواری فرستم به نزدیک شاه بدان تا به پیش آیدت نیمه راه . فردوسی .- امثال : از نیمه راه ضرر برگشتن منفعت است .|| راه سنگ فرش شده . راه پیاده رو. (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) که...
-
راه ساختن
لغتنامه دهخدا
راه ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) درست کردن راه . ساختن راه . راهسازی . و رجوع به راهسازی شود.
-
راه کوبیدن
لغتنامه دهخدا
راه کوبیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) راه کوفتن . رجوع به راه کوفتن شود.
-
راه ساز
لغتنامه دهخدا
راه ساز. (نف مرکب ) سازنده ٔ راه . بناکننده ٔ راه . که بکار کشیدن راه پردازد. که عمل او ساختن جاده و راه است . و رجوع به راهسازی شود.
-
راهبری
لغتنامه دهخدا
راهبری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) راه بریدن . عمل راهبر. راهروی . راه پیمایی . رهنوردی . پوییدن راه . رفتن راه . || قطع طریق . راه زنی . دزدی . رجوع به راه بریدن شود.
-
راه نوردیدن
لغتنامه دهخدا
راه نوردیدن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) راه پیمودن . (بهار عجم ). طی طریق کردن . راه سپردن . راه رفتن . راه پیمودن . (از آنندراج ). راه پیمودن . (ارمغان آصفی ). رفتن . ره نوردیدن . و رجوع به راه رفتن و راه پیمودن و راه نوشتن و راه پوییدن شود.