کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته به جنس خنثی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وابسته شدن
لغتنامه دهخدا
وابسته شدن . [ ب َ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متعلق گردیدن . منوط شدن .
-
جستوجو در متن
-
انباریقن
لغتنامه دهخدا
انباریقن . [ ] (اِ) خنثی . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به خنثی شود.
-
اصل خنثی
لغتنامه دهخدا
اصل خنثی . [ اَ ل ِ خ ُ ثا] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الخنثی شود.
-
خنثی
لغتنامه دهخدا
خنثی . [ خ ُ ثا ] (اِ) بسریانی سریش را گویند و آن چیزی است که صحافان و کفشدوزان بکار برند. (برهان قاطع). نباتی است برگ آن چون برگ گندنا با ساقی املس و ریشه های دراز و فارسی آن سریش است . (بحر الجواهر). برواق ، اسفودالس تیقلیش . ابجة. سریش . چریش . (ی...
-
چریش
لغتنامه دهخدا
چریش . [ چ ِ ] (اِ) چرش . سریش . برواق . بروق . بوته ٔ سریش . سیراس خنثی . خنثی . تیقلیش . رجوع به سریش و چرش شود.
-
فوراثیا
لغتنامه دهخدا
فوراثیا. (معرب ، اِ) به یونانی خنثی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قوقوس
لغتنامه دهخدا
قوقوس . (معرب ، اِ) خنثی . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قوبروس شود.
-
تیقلیس
لغتنامه دهخدا
تیقلیس . (یونانی ، اِ) اسم یونانی خنثی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
برواق
لغتنامه دهخدا
برواق . [ ب َرْ ] (ع اِ) گیاه سریش . (الفاظالادویة). سریش کفشگران . (ناظم الاطباء). به لغت اهل مغرب اسم خنثی است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اَبُجة. اسفودالس . تیقلیش . چربش . خنثی . || به عجمی سنگی است سبک و زرد و چون بسایند مایل به سفیدی باشد و در ع...
-
جنس متوسط
لغتنامه دهخدا
جنس متوسط. [ ج ِ س ِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) دیگر اجناس خارج از جنس سافل و جنس عالی یعنی جنس الاجناس ، جنس متوسط باشند. رجوع به اساس الاقتباس ص 29 و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
متجانس
لغتنامه دهخدا
متجانس . [ م ُت َ ن ِ ] (ع ص ) مانا به چیزی . (آنندراج ). هم جنس . از یک جنس و هم جنس و مشابه و مانا بهم . (ناظم الاطباء). شبیه به چیزی یا کسی . هم جنس . و رجوع به تجانس شود.
-
جنس شدن
لغتنامه دهخدا
جنس شدن . [ ج َن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی آرام و بی قرار شدن : جنس شدن بچه ؛ عصبانی و بی آرام شدن او. رجوع به جَنَس شود.
-
اصل الخنثی
لغتنامه دهخدا
اصل الخنثی . [ اَ لُل ْ خ ُ ثا ] (ع اِ مرکب ) اشراس . (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ) (تحفه ). بیخ گیاه سریشم . و رجوع به الفاظ الادویه ، و اشراس و خنثی شود.
-
جنس قریب
لغتنامه دهخدا
جنس قریب . [ ج ِ س ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) جنس نسبت به نوع ، قریب خوانده میشود هنگامی که چون آن نوع را با هر یک از انواع ضمیمه کنیم و از ماهیت آنها جویا شویم همان جنس در جواب آید مثل حیوان نسبت به انسان . انسان در این جنس انواع...