کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وابسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وابسته
لغتنامه دهخدا
وابسته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مربوط. متعلق . موقوف . منحصر. منسوب و ملازم . (آنندراج ). ج ، وابستگان . || در سفارتخانه ها به درجه ای از مأمورین سیاسی اطلاق میشود. و وقتی این کلمه با مضاف الیه استعمال شود معنی آن فرق خواهد کرد مثل وابسته ٔ ...
-
واژههای مشابه
-
وابسته بودن
لغتنامه دهخدا
وابسته بودن . [ ب َ ت َ / ت ِ دَ ] (مص مرکب ) وابسته بودن به ، معلق بودن بر. وابسته به فلان امر بودن ، بدان علاقه داشتن .
-
وابسته شدن
لغتنامه دهخدا
وابسته شدن . [ ب َ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متعلق گردیدن . منوط شدن .
-
جستوجو در متن
-
وابستگان
لغتنامه دهخدا
وابستگان . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) ج ِ وابسته . منسوبین . || نوکران . (از سفرنامه ٔ ناصرالدین شاه ). رجوع به وابسته شود.
-
هاوش
لغتنامه دهخدا
هاوش . [ وُ ] (اِ) به لغت زند و پازند امت را گویند مطلقاً یعنی امت هر پیغمبر. هاوشت . || متعلق و وابسته . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
جغرافیائی
لغتنامه دهخدا
جغرافیائی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب به جغرافیا. آنچه مربوط و وابسته به جغرافیاست .کتابها و نوشته هائی که مربوط به علم جغرافیا است .
-
درباری
لغتنامه دهخدا
درباری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دربار. هر چیز منتسب به دربار. هر کس که وابسته به دربار است . ملازم و خادم پادشاه . (ناظم الاطباء).
-
دموکراتیک
لغتنامه دهخدا
دموکراتیک . [ دِ مُک ْ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) منسوب به دموکرات . وابسته به حکومت ملی . رجوع به دموکرات و دموکراسی شود.
-
قائم بغیر
لغتنامه دهخدا
قائم بغیر. [ ءِ م ِ ب ِ غ َ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فلسفی ) آنکه یا آنچه وجودش بغیر وابسته است . آفریدگان . در مقابل قائم بنفس .
-
دالتونیسم
لغتنامه دهخدا
دالتونیسم . [ ت ُ نی ] (فرانسوی ، اِ) نام یکی از بیماری های ناشی از وراثت امراض وابسته بجنس . رجوع شود به بیولوژی وراثت ص 272.
-
غرض آشنا
لغتنامه دهخدا
غرض آشنا. [ غ َ رَ ] (ص مرکب ) مطلب دوست و خودغرض . (آنندراج ). ترکیبی است از غرض و آشنا؛ یعنی کسی که به مقصودآشنا است . شریک و وابسته . غرضمند. (ناظم الاطباء).
-
وابستگی
لغتنامه دهخدا
وابستگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی وابسته . الفت .- وابستگی بفلان امر داشتن ؛ علقه . علاقه بدان داشتن .|| نسبت . انتساب .
-
هم نسب
لغتنامه دهخدا
هم نسب . [ هََ ن َ س َ ] (ص مرکب ) وابسته . آنکه نسبت خانوادگی با انسان دارد : جمله گشتستند بیزار و نفور از صحبتم همزبان و همنشین و همزمین و هم نسب .ناصرخسرو.