کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیی
لغتنامه دهخدا
هیی ٔ. (ع اِمص ) اسم مصدر است هأهاءة را. (منتهی الارب ). || (مص ) به طعام و شراب خواندن . || بر آب خواندن شتر را. (اقرب الموارد). رجوع به هَیْی ٔ شود.
-
هیی
لغتنامه دهخدا
هیی ٔ. [ هََ ی ْ ی ِءْ ] (ع ص ) رجل ٌ هیی ٌٔ مرد نیکو پیکر و هیأت . (منتهی الارب ). حَسَن الهیئة. (اقرب الموارد).
-
هیی
لغتنامه دهخدا
هیی ٔ. [ هََ ی ْءْ] (ع مص ) آماده گردیدن جهت کاری . || ساختن هیأت چیزی را. || نیکو و خوش پیکر گردیدن . (منتهی الارب ). || به طعام و شراب خواندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر آب خواندن شتر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هی ٔ. || یا...
-
هیی
لغتنامه دهخدا
هیی . [ هََ ] (فعل ) صورتی و تلفظی محلی از کلمه ٔ هستی . هستی تو. (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) : خان و مان ساز اگر هیی مردم ور چو مرغی بکن نشیمن خویش .سوزنی .
-
واژههای همآوا
-
حیی
لغتنامه دهخدا
حیی . [ ح َ یی ی ] (ع ص ) صاحب شرم . (منتهی الارب ). شرمگین . باشرم . قال رسول اﷲ (ص ) : ان اﷲ عزوجل یحب ان یری اثرنعمته علی عبده و یکره البؤس و التباؤس و یحب الحیی العلیم العفیف . (تاریخ اصفهان ابونعیم ج 1 ص 78).
-
جستوجو در متن
-
هییی
لغتنامه دهخدا
هییی ٔ. [ هََ ] (ع ص ) رجل ٌ هییی ٌٔ؛ مرد نیکوپیکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به هَیِّی ٔ شود.
-
ازنی
لغتنامه دهخدا
ازنی . [ اَ نا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از زانی . زانی تر.- امثال : ازنی من حَمامَة . ازنی من سجاح ؛ هی امراءة من بنی تمیم بن مرة کانت ادعت فیهم النبوّة. ثم حملتهم علی ان زفوها الی مسیلمة المتنبی لعنهما اﷲ فوهبت نفسها له فقال لها:الا قومی الی المخدع ...
-
کهف
لغتنامه دهخدا
کهف . [ ک َ ] (ع اِ) سمج و غار کوه فراخ ، شبیه خانه ٔ زمین کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مانند خانه است کنده شده در کوه ، جز آنکه کهف فراخ است و کوچک را غار گویند. ج ، کهوف . (از اقرب الموارد). شکاف در کوه . (ترجمان القرآن جرجانی ). غار یا مغاره ٔ ...
-
ادیب فراهانی
لغتنامه دهخدا
ادیب فراهانی . [ اَ ب ِ ف َ ] (اِخ ) محمدصادق متخلص به امیری ملقب به ادیب الممالک فرزند حاجی میرزا حسین نوه ٔمیرزا معصوم محیط برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام وزیر مشهور محمدشاه است . وی در 14 محرم 1277 هَ . ق . متولد شده علوم ادبی زمان را نزد اساتید ...