کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیچ و پوچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیچ و پوچ
لغتنامه دهخدا
هیچ و پوچ . [ چ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از چیز سهل و بی مغز. (آنندراج ) : کرد پهلو خالی از ما یار دیرین چون حباب زد به هیچ و پوچ برهم ربط چندین ساله را. محسن تأثیر (از آنندراج ).- به هیچ و پوچ ؛ بی جهت . بی علت : خانه را به هیچ و پوچ از د...
-
واژههای مشابه
-
هیچ چیز
لغتنامه دهخدا
هیچ چیز. (ق مرکب ) چیزی . به چیزی . || (ص مرکب ) بی اعتبار. بی ارزش . (فرهنگ فارسی معین ).- به همه هیچ چیز خریدن ؛ بضاعت فراوان در مقابل متاع بی ارزشی دادن . (فرهنگ فارسی معین ).- به هیچ چیز برنگرفتن ؛ ارزش ننهادن . به چیزی نشمردن . (فرهنگ فارسی مع...
-
هیچ گاه
لغتنامه دهخدا
هیچ گاه . (ق مرکب ) هیچ وقت . هرگز : گر کند هیچ گاه قصد گریزخیز ناگه به گوشش اندر میز.خسروی .
-
هیچ گونه
لغتنامه دهخدا
هیچ گونه . [ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) هیچ قسم : مگردان دل از مهر افراسیاب مکن هیچ گونه به رفتن شتاب . فردوسی .ز فرمان او هیچ گونه مگردتو پیرایه دان بند بر پای مرد.فردوسی .
-
هیچ وجه
لغتنامه دهخدا
هیچ وجه . [ وَج ْه ْ ] (ق مرکب ) هیچ طور. هیچ گونه .
-
هیچ وقت
لغتنامه دهخدا
هیچ وقت . [ وَ ] (ق مرکب ) هرگز. هیچ گاه : چو من دستگه داشتم هیچ وقت زبان مرا عادت «نه » نبود. مسعودسعد (دیوان ص 123).ای بزرگی که مثل توننمودهیچ وقتی سپهر آینه وار.مسعودسعد.
-
جستوجو در متن
-
پوچ
لغتنامه دهخدا
پوچ .(ص ) کاواک . پوک . بی مغز. میان تهی : پسته ٔ پوچ . گردکان پوچ . بادام ، تخمه ، فندق پوچ . || هیچ . مهمل . ناچیز. سخت کم . بسیار قلیل . و رجوع به پُچ شود.- پوچ شدن مغز ؛بشدن خرد و مختل گشتن فکر : صائب از گفت و شنود خلق مغزم پوچ شدگوش سنگین و به ل...
-
پر و پوچ
لغتنامه دهخدا
پر و پوچ . [ پ َ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پوچ .
-
پوچ قائی
لغتنامه دهخدا
پوچ قائی . [ ] (اِخ ) امیر مجارستان به زمان شاه عباس کبیر و سلطان احمد عثمانی .
-
حرف پوچ
لغتنامه دهخدا
حرف پوچ . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن بی معنی و بی هوده . حرف مفت .
-
کاوک
لغتنامه دهخدا
کاوک . [ وَ ] (ص ) مخفف کاواک است که پوچ و میان خالی و بی مغز باشد. (برهان ).
-
چرند
لغتنامه دهخدا
چرند. [ چ َ رَ] (ص ، اِ) حرف پوچ و بی معنی ، و گاهی با لفظ «پرند» بهمین معنی استعمال میشود. (فرهنگ نظام ). سخن پوچ و بیهوده . هذیان . سخن مهمل و بی معنی . پرت و پلا. سخن یاوه . حرف مفت . چرت و پرت . چرند و پرند. رجوع به چرند و پرند و چرند گفتن شود. |...
-
چارچار زدن
لغتنامه دهخدا
چارچار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) هرزه و پوچ گفتن . (آنندراج ). بیهوده گفتن . (ناظم الاطباء).