کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خیربواء
لغتنامه دهخدا
خیربواء. [ خ َ ب َوْ وا ] (ع اِ) هیل . هیل بوا. قاقله ٔ صغار. هل . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
لچی
لغتنامه دهخدا
لچی . [ ] (اِ) اسم هندی قاقله است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). هیل (هل ).
-
ایلدانه
لغتنامه دهخدا
ایلدانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) هیل که به تازی قاقله ٔ صغار گویند. (ناظم الاطباء).
-
خیربوا
لغتنامه دهخدا
خیربوا. [ ب ُ ] (اِ) هیل کوچک . قاقله ٔ صغار. (ناظم الاطباء). خیربواء.
-
الاچی
لغتنامه دهخدا
الاچی .[ اِ ] (اِ) هیل را گویند و به عربی قاقله ٔ صغار خوانند و به زبان هندی نیز هیل را لاچی گویند. (برهان ).سانسکریت الیکا . (حاشیه ٔبرهان چ معین از اشتینگاس ). و رجوع به الایچی شود.
-
سلارس
لغتنامه دهخدا
سلارس . [ س َ رَ ] (اِ) استرک مایع و میعه ٔ سائله و روغن هیل . (ناظم الاطباء).
-
هیلان
لغتنامه دهخدا
هیلان . [ هََ ی َ ] (ع اِ) آنچه فروریزد از ریگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به هَیل شود.
-
ابل
لغتنامه دهخدا
ابل . [ اَ ب ِ ] (اِ) قاقله ٔ صغار. هیل که در طعام کنند. هال . هل . قردامومن .
-
شوشمیر
لغتنامه دهخدا
شوشمیر.(اِ) هل . (یادداشت مؤلف ). قاقله ٔ صغیر است و گفته اند یونانی است . (فهرست مخزن الادویه ). هیل و به عربی قاقله ٔ صغار و خیربوا خوانند. (برهان ) (آنندراج ). هیل باشد که به هندی آلاچی گویند. (فرهنگ رشیدی ). بفارسی اسم قاقله ٔ صغیر و گفته اند یو...
-
گروت
لغتنامه دهخدا
گروت . [ گ ِ رُ ] (اِخ ) ژورژ. مورخ انگلیسی ، متولد در کلای هیل (1794-1871م .). مؤلف یکی از بهترین و قابل توجه ترین کتب درباب تاریخ یونان .
-
آل و ادویه
لغتنامه دهخدا
آل و ادویه . [ ل ُ اَدْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادویه و جز آن . و از آن فلفل ، زردچوبه ،دارچین ، هیل ، میخک ، بیخ جوز و امثال آن مراد است .
-
حاجی وند
لغتنامه دهخدا
حاجی وند. [ وَ ] (اِخ )جزء طایفه ٔ هی هاوند، از ایل بختیاری ایران ، و دارای شعب ذیل است : غالبی ، زید قائد، هیل هیلی ، الیاس .
-
حب سجستانی
لغتنامه دهخدا
حب سجستانی . [ ح َب ْ ب ِ س َ ج ِ ] (اِ مرکب ) حب قاقله . دانه ٔ قاقله . دانه ٔ هیل ، یعنی هل به اصطلاح امروزین .
-
حب هان
لغتنامه دهخدا
حب هان . [ ح َب ْ ب ِ ] (اِ مرکب ) قاقله ٔ صغیر. هال . هیل بوا. هِل . || تین الفیل . || تخم گل یُسر. حب البلوغ .
-
قاووت
لغتنامه دهخدا
قاووت . (ترکی ، اِ) قاوُت . پِسْت . سویق . قاود. مخلوط آرد حبوبات بوداده با شیرینی خشک . نرمه ٔ آردنخودچی که با قند نرم مخلوط کنند و گاه نرمه ٔ آرد لیمو و نرمه ٔ تخم هیل و از این قبیل بر آن افزایند.