کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هیبت
لغتنامه دهخدا
هیبت . [ هََ ب َ ] (ع اِ) هیبة. ترس و بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : صورت خشمت ار ز هیبت خویش ذره ای را به خاک بنمایدخاک دریا شود بسوزد آب بفسرد آفتاب و بشجاید. دقیقی .کجا حمله ٔ او بود چه کوهی چه مصافی کجا هیبت او بود چه شیری چه شکالی . فرخی .ربو...
-
هیبت
لغتنامه دهخدا
هیبت . [ هَِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلوی بخش گرمی شهرستان اردبیل . دارای 162 تن سکنه است . این ده در دو محل واقع شده و به نام هیبت بالا و هیبت پائین مشهور است . سکنه ٔ هیبت بالا بیست تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای مشابه
-
هیبت بیگ
لغتنامه دهخدا
هیبت بیگ . [ هَِ ب َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 7هزارگزی شوسه ٔ تبریز و دارای 293 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای همآوا
-
هیبة
لغتنامه دهخدا
هیبة. [ هََ ب َ ] (ع مص ) ترسیدن . (تاج المصادربیهقی ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). هیبت . || شکوه داشتن . (المصادر زوزنی ). || توقیرو تعظیم کردن . (اقرب الموارد). || (اِ) ترس و بیم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- امثال : الهیبة خیبة ؛ تر...
-
حیبة
لغتنامه دهخدا
حیبة. [ ب َ ] (ع اِ) قرابت از جانب مادر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قرابت و خویشاوندی از جانب مادر. (ناظم الاطباء). || اندوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حاجت . || حالت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مهابة
لغتنامه دهخدا
مهابة. [ م َ ب َ ] (ع مص ) ترسیدن کسی . (از منتهی الارب ). ترسیدن . هیب .هیبت . (از ناظم الاطباء). رجوع به هیب و هیبت شود.
-
تهییب
لغتنامه دهخدا
تهییب . [ ت َ ] (ع مص ) با هیبت گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مهیب گردانیدن چیزی را نزد کسی . یقال : هیبت الشی ٔ الیه ؛ ای جعلته مهیباً عنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
بی هیبتی
لغتنامه دهخدا
بی هیبتی . [ هََ / هَِ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی هیبت . ملایمت و نرمی . بی صلابتی . مقابل مهابت : چه بی هیبتی دیدی از شاه روم که پولاد را نرم دانی چوموم . نظامی .رجوع به هیبت شود.
-
بشکوه
لغتنامه دهخدا
بشکوه . [ ب ِ ش ُ / ب ِ ] (ص مرکب ) باشکوه . مردم صاحب شوکت و حشمت و هیبت را گویند.(برهان ). مردم صاحب شوکت و هیبت که آنرا باشکوه گویند مانند بخرد که باخرد آمده . (از آنندراج ). مردم صاحب حشمت و شکوه . (ناظم الاطباء). صاحب حشمت و هیبت . (از سروری ). ...
-
غزم
لغتنامه دهخدا
غزم . [ غ ُ ] (اِ) هیبت و خشم و قهر و کینه . (برهان قاطع) (آنندراج ). غژم . (برهان قاطع). رجوع به غزم شود.
-
جیپور
لغتنامه دهخدا
جیپور. [ ج َ ] (اِخ )جیبور. پادشاه هندوستان . (ضیاءاللغات ) : او به سند و به سراندیب و به جیپور بودهیبت او بختاخان و بفرغان و تغای .فرخی .
-
شکه
لغتنامه دهخدا
شکه . [ ش ِ ک ُهَْ ] (اِ) هیبت . ترس . بیم . (آنندراج ) (برهان ). خوف . (یادداشت مؤلف ). مخفف شکوه . رجوع به شکوه شود.