کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هیئت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملک هیئت
لغتنامه دهخدا
ملک هیئت . [ م َ ل َ هََ / هَِ ءَ ] (ص مرکب ) ملک شمایل . فرشته شکل . فرشته طلعت : جمشید ملک هیئت خورشید ملک هیبت یک هندسه ٔ رایش معمار همه عالم .خاقانی .
-
خوش هیئت
لغتنامه دهخدا
خوش هیئت . [ خوَش ْ / خُش ْ هََ / هَِ ءَ ] (ص مرکب ) خوش ترکیب . با هیئت خوب . خوش شکل .
-
جستوجو در متن
-
عریة
لغتنامه دهخدا
عریة. [ ع ِرْی َ ] (ع اِمص ) نوع و هیئت برهنگی . (ناظم الاطباء).
-
ملاءة
لغتنامه دهخدا
ملاءة. [ م ِ ءَ ] (ع اِ) هیئت پُری . (ناظم الاطباء).
-
ازرة
لغتنامه دهخدا
ازرة. [ اِ رَ ] (ع اِ) هیئت ازارپوشی . (منتهی الارب ).
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ ِب َ ] (ع اِ) نوع خرابی و هیئت آن . (ناظم الاطباء).
-
کسبة
لغتنامه دهخدا
کسبة. [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) ورزیدن . || (اِ) هیئت ورزیدن ، یقال فلان طیب الکسبة؛ ای الکسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوع و هیئت ورزیدن . || ورز و کسب . (ناظم الاطباء).
-
زیرة
لغتنامه دهخدا
زیرة. [ رَ ] (ع اِ) (از «زور») پاره ای از کتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاره و حصه و بهره . (ناظم الاطباء). || هیئت زیارت کردن . (منتهی الارب ). هیئت زیارت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
فرشة
لغتنامه دهخدا
فرشة. [ ف ِ ش َ ] (ع اِ) هیئت فرش . (منتهی الارب ). هیئت فرش گسترده . (ناظم الاطباء): هو حَسَن الفرشة؛ أی الهیئة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
فضلة
لغتنامه دهخدا
فضلة. [ ف ِ ل َ ] (ع اِ) هیئت مفضله . (منتهی الارب ). هیئت بادروزه پوشی . || نوع تفضل . (ناظم الاطباء). نوعی از فَضَل . یکبار فضل . (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ).
-
ملاءة
لغتنامه دهخدا
ملاءة. [ م ِ ءَ ] (ع اِمص ) هیئت پُر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیئت امتلاء. و گویند: هو حسن الملاءة؛ ای الامتلاء.(از اقرب الموارد). || زحمت امتلای طعام وسیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
کوکناری
لغتنامه دهخدا
کوکناری . (ص نسبی ) افیون خوران را گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). || مانند کوکنار. به هیئت کوکنار. همچون کوکنار. رجوع به کوکنار شود.
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س ِب ْ ب َ ] (ع اِ) انگشت شهادت . (منتهی الارب ). || نوع و هیئت دشنام دادن . (ناظم الاطباء).
-
عجرة
لغتنامه دهخدا
عجرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِ) هیئت بست دستار. یقال فلان حسن العجرة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).