کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هگرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هگرز
لغتنامه دهخدا
هگرز. [ هََ گ َ / گ ِ ] (ق ) هرگز. هرگیز. هیچوقت . هیچگاه . ابدا. (یادداشتهای مؤلف ) : چنان نبینی تا دل نکرده کار هگرزبه چوب رام شود، یوغ را نهد گردن . اورمزدی .همتی دارد بررفته به جایی که هگرزنیست ممکن که رسد طاقت مخلوق بر آن . فرخی .بزرگی و نیکی ن...
-
جستوجو در متن
-
حدی
لغتنامه دهخدا
حدی . [ ح َ دا ](ع ق ) هرگز. هگرز. هیچوقت . هیچگاه . ابداً. همیشه : لاافعله حدی الدهر (منتهی الارب )؛ ای ابداً.
-
سامکات
لغتنامه دهخدا
سامکات . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ سامکة. مقصود آسمانهای بلند و افراشته است : خط ایزد را نفرساید هگرزگشت دهر و کاینات و سامکات .ناصرخسرو.
-
منطق
لغتنامه دهخدا
منطق . [ م ُ طَ ] (ع ص ) در شاهد زیر از ناصرخسرو ظاهراًبه معنی روشن و آشکار و واضح آمده است : بی شرح و بیان او خرد رامبهم نشود هگرز منطق .ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 216).
-
نیک فعل
لغتنامه دهخدا
نیک فعل . [ ف ِ ] (ص مرکب ) نکوکردار. نیک فعال : ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین . دقیقی .مرد دانا نیک فعل و چرخ نادان بدکنش نزد یکدیگر هگرز این هر دو را بازار نیست .ناصرخسرو.
-
رستم زال
لغتنامه دهخدا
رستم زال . [رُ ت َ م ِ ] (اِخ ) رستم پسر زال . رستم پسر زال نوه ٔ سام . پهلوان نامی داستان باستانی ایران : اگر بدیدی حاتم ترا بروز سخاوگر بدیدی رستم ترا بروز قتال ز جود نام نبردی هگرز حاتم طی ز حرب نام نجستی هگرز رستم زال . قطران تبریزی .و فریفتن از ...
-
عریان کردن
لغتنامه دهخدا
عریان کردن . [ ع ُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برهنه کردن . عاری کردن . لخت کردن . مکشوف کردن . دور کردن پوشش از... : بخواب ماند نوک سنان او گر خواب چو در تن آید تن را ز جان کند عریان . فرخی .گر در لباس جهل دلم خفته بوداکنون از آن لباسش عریان کنم . ناصرخسر...
-
طلاق دادن
لغتنامه دهخدا
طلاق دادن . [ طَ دَ ](مص مرکب ) رها کردن زن . تسریح . (منتهی الارب ). تطلیق . (تاج المصادر). اِملاک . یقال : اُمْلِکَت امرَها (مجهولاً)؛ یعنی طلاق داده شد. (منتهی الارب ) : هرکه مراو را طلاق داد بجویدش دوست ندارد هگرز شوی حلاله . ناصرخسرو.و هرگاه که ...
-
آبداده
لغتنامه دهخدا
آبداده . [ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) گوهردار. تیزکرده : گفتندپادشاه ما مسعود است هر کس که بی فرمان سلطان ما اینجا آید زوبین آبداده و شمشیر است . (تاریخ بیهقی ).دیو هگرز آبروی من نبرد زآنک روی بدو دارد آبداده سنانم . ناصرخسرو.پر آب داده حسامم به دست نصرت ...
-
ابداً
لغتنامه دهخدا
ابداً. [ اَ ب َ دَن ْ / اَ ب َ دا ] (ع ق ) ظرف زمان است برای تأکید در مستقبل نفیاً و اثباتاً. همیشه . جاویدان : ابداً یسترد ما وهب الدهََر فیالیت جوده کان بخلا. || هرگز. (مهذب الاسماء). هگرز. هیچ . هیچوقت . بهیچ روی . بهیچوجه . معاذاﷲ. پرگس . پرگست ...
-
تدبیرگر
لغتنامه دهخدا
تدبیرگر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) نیکواندیش . (آنندراج ). تدبیرساز : از بزرگان و ز تدبیرگران پیشدست است به تدبیر و به رای . فرخی .مردم از ترکیب نیکو خود جهان دیگر است مختصر لیکن سخنگویست و هم تدبیرگر. ناصرخسرو.سپس ِ من نتوانند که آیند هگرزچون خردباشد، ت...
-
بانوا
لغتنامه دهخدا
بانوا. [ ن َ ] (ص مرکب ) که نوا داشته باشد. با برگ و نوا. دارا. توانگر. (شرفنامه ٔ منیری ). دارنده . مقابل بینوا.(فرهنگ لغات شاهنامه ). باسامان . باسرانجام . (آنندراج ) (هفت قلزم ). نیکوحال . (ناظم الاطباء) : دو مردند شاها بدین شهر مایکی بانوا دیگری ...
-
بی حمیت
لغتنامه دهخدا
بی حمیت . [ ح َ می ی َ ] (ص مرکب ) بر قیاس معنی حریت . (آنندراج ). بی ننگ و عار. بی نام و ننگ . بی غیرت . (یادداشت بخط مؤلف ) : توبه کند شیرز شیری هگرزگرچه شتر کاهل و بی حمیت است . ناصرخسرو.بددل دزد و جلد و بی حمیت روبه و شیر و گرگ و کفتارند. ناصرخس...
-
تنودن
لغتنامه دهخدا
تنودن . [ ت َ دَ ] (مص ) بمعنی تنیدن و کشیدن باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ). تنیدن و کشیدن و پیچیدن . (ناظم الاطباء) : اگر نخواهی کآئی به محشر آلوده ز جهل جان و ز بد دل ببایدت پالودترا چگونه بساود هگرز پاکی و ع...