کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هِنِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هن
لغتنامه دهخدا
هن . [ هََ ] (اِ) منت . (برهان ). مؤلف انجمن آرانویسد: به فتح اول در جهانگیری و رشیدی و برهان به معنی منت آورده اند و گفته اند رودکی گفته : گر همه نعمت یک روز به ما بخشدننهد منت بر ما و پذیرد هن .و این سه بزرگوار هر یک سه خطا کرده اند. اول آن که هن ...
-
هن
لغتنامه دهخدا
هن . [ هََ ن ن ] (ع مص ) گریستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نالیدن . (منتهی الارب ). حن . (اقرب الموارد). رجوع به حن شود.
-
هن
لغتنامه دهخدا
هن . [ هََ ن ن / هََ ] (ع اِ) شرم زن . (منتهی الارب ). || یکی از اسماء سته است . || در شعر کنایه از هر اسم جنس است به معنی چیزی : هذا هنک ؛ یعنی این چیز توست و به صورت هنة مؤنث آید. (اقرب الموارد).
-
هن
لغتنامه دهخدا
هن . [ هَُ ن ْ ن َ ] (ع ضمیر) ایشان . گروهی زنان .(ترجمان جرجانی ). ضمیر مغایب جمع است برای مؤنث .
-
هن و هن
لغتنامه دهخدا
هن و هن . [ هَِ ن ْ ن ُ هَِ ن ن ] (اِ صوت ) کنایه از نفس نفس زدن حاصل از خستگی و یا بیماری است .
-
هن کردن
لغتنامه دهخدا
هن کردن . [ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن ستور با گفتن لفظ هن . (یادداشت مؤلف ).
-
هن ء
لغتنامه دهخدا
هن ء. [ هََ ن ْءْ ] (ع مص ) قطران مالیدن شتر را. || یاری کردن کسی را. || طعام خوشگوار خورانیدن کسی را. || گفتن کسی را:«گوارا باد تو را کار». || در عیال خود داشتن کسی را یک ماه . || گوارنده گردیدن طعام بعد ناگواری . || یافتن بهره ای از گیاه که سیر نشو...
-
هن ء
لغتنامه دهخدا
هن ء. [ هَِ ن ْءْ ] (ع اِمص ) عطا و دهش . || قطران مالیدگی . || (اِ) پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
هن
لغتنامه دهخدا
هن . [ هََ ] (اِ) منت . (برهان ). مؤلف انجمن آرانویسد: به فتح اول در جهانگیری و رشیدی و برهان به معنی منت آورده اند و گفته اند رودکی گفته : گر همه نعمت یک روز به ما بخشدننهد منت بر ما و پذیرد هن .و این سه بزرگوار هر یک سه خطا کرده اند. اول آن که هن ...
-
هن
لغتنامه دهخدا
هن . [ هََ ن ن ] (ع مص ) گریستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نالیدن . (منتهی الارب ). حن . (اقرب الموارد). رجوع به حن شود.
-
هن
لغتنامه دهخدا
هن . [ هََ ن ن / هََ ] (ع اِ) شرم زن . (منتهی الارب ). || یکی از اسماء سته است . || در شعر کنایه از هر اسم جنس است به معنی چیزی : هذا هنک ؛ یعنی این چیز توست و به صورت هنة مؤنث آید. (اقرب الموارد).
-
هن
لغتنامه دهخدا
هن . [ هَُ ن ْ ن َ ] (ع ضمیر) ایشان . گروهی زنان .(ترجمان جرجانی ). ضمیر مغایب جمع است برای مؤنث .
-
حن
لغتنامه دهخدا
حن . [ ح َن ن ] (ع مص ) بازگردانیدن و بازداشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || برگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بخشودن . || مهربانی کردن . || (ع اِ) ترس برکسی یا چیزی از مهربانی بروی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
حن
لغتنامه دهخدا
حن . [ ح ِن ن ] (ع اِ) حیی است از جن ، از آن حی اند سگهای سیاه و ارذال جن و کمینهای آن و سگهای جن یا خلقی است میان جن و انس . (منتهی الارب ). حیی است از جن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گروهی پریان .