کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هِنو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هنو
لغتنامه دهخدا
هنو. [ هَِ ن ْوْ ] (ع اِ) هنگام . || (اِخ ) پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
هنو
لغتنامه دهخدا
هنو. [ هَِ ن ْوْ ] (ع اِ) هنگام . || (اِخ ) پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حنو
لغتنامه دهخدا
حنو. [ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) جنگی است مر بکررا بر تغلب و در آن باره اعشی گفته است : بعینیک یوم الحنو اذ صحبتهم . رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
-
حنو
لغتنامه دهخدا
حنو. [ ح َن ْوْ ] (ع مص ) کج کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خم دادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || کوژ کردن پشت را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیچیدن دست را و دو تا کردن . (منتهی الارب ) (اقرب ال...
-
حنو
لغتنامه دهخدا
حنو. [ ح َن ْوْ / ح ِن ْوْ ] (ع اِ) خم دار و کج از هر چیزی خواه از بدن آدمی مانند استخوانهای ابرو و ریش و پهلو و خواه از غیر آن مانند پشته ٔ زمین و ریگ توده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر چوب کج که در پالان خرد یا در پالان بزرگ است . (ناظم ال...
-
حنو
لغتنامه دهخدا
حنو. [ ح ِ ] (ع اِمص ) کژی . (منتهی الارب ). || (اِ) جانب . (اقرب الموارد). جانب هر چیزی . (ناظم الاطباء).- حنو سرج ؛ اسم است برای هر دو قربوس مقدم و مؤخر. (اقرب الموارد).|| نباتی است . (منتهی الارب ). نام گیاهی است . (ناظم الاطباء).
-
حنو
لغتنامه دهخدا
حنو. [ ح ُ ن ُوو ] (ع مص ) مهربانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مهربانی کردن بر فرزند و شوی نکردن بعد مردن پدر آنها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آرزومند شدن . (آنندراج ). || حنو نعجة؛ گشن خواه شدن میش . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کارنیر
لغتنامه دهخدا
کارنیر. [ ی ِ] (اِخ ) کمون بلژیک (هنو) ، دارای 8200 تن سکنه .
-
ژان
لغتنامه دهخدا
ژان . (اِخ ) کنتس فلاندر و هنو دختر بودوآن نهم کنت فلاندر و امپراطور قسطنطنیه ، متوفی در 1249 م .
-
ژومه
لغتنامه دهخدا
ژومه . [ م ِ ] (اِخ ) نام بخشی از بلژیک به هِنو ، دارای 28000 تن سکنه . آنجا محل استخراج فلزات و کارخانه های شیشه سازی است .
-
استرپی براکنیی
لغتنامه دهخدا
استرپی براکنیی . [اِ رِ بْرا / ب ِ ک ِن ْ ] (اِخ ) کمونی در بلژیک (هِنو)، دارای 8300 تن سکنه .
-
اله زل
لغتنامه دهخدا
اله زل . [ اِ ل ِ زِ ] (اِخ ) نام دهستانی در هنو از کشور بلژیک که دارای 4400 تن سکنه است .
-
استن کرک
لغتنامه دهخدا
استن کرک . [ اِ ت َ ک ِ ] (اِخ ) کمونی در بلژیک ، هِنو. مارشال لوکزامبورگ گیوم (ویلهلم ) سوم را بدانجا در سال 1692 م . مغلوب کرد. دارای 740 تن سکنه .