کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هِر و تر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هَِ رر ] (اِخ ) نام شهری است . (منتهی الارب ).
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هَِ رر ] (ع مص ) راندن گوسپند را. (منتهی الارب ). || خواندن گوسپند را به سوی آب . منه المثل : لایعرف الهر من البر؛ یعنی او نمی شناسد رنج رسان را از راحت رسان یا فرق نمی کند خواندن گوسپند را از راندن . (منتهی الارب ). معنی مثل این است که کار آن ...
-
هر
لغتنامه دهخدا
هر. [ هَُ رر ] (اِخ ) قفّی است در یمامه . (معجم البلدان ). زمینی است بلند در یمامه . (منتهی الارب ).
-
رأس هر
لغتنامه دهخدا
رأس هر. [ رَءْ س ِ هَِ رر ] (اِخ ) موضعی است بزمین فارس .
-
در هر حال
لغتنامه دهخدا
در هر حال . [ دَ هََ ] (ق مرکب ) در هر صورت . به هرحال . علی أی حال . علی کل حال . به هرصورت .
-
خواجه ٔ هر دو سرا
لغتنامه دهخدا
خواجه ٔ هر دو سرا. [ خوا / خا ج َ / ج ِ ی ِ هََ دُ س َ ] (اِخ ) لقب محمد مصطفی رسول اکرم (ص ) است . (یادداشت بخط مؤلف ) : محمد مصطفی (ص ) که خواجه ٔ هر دو سرا بود. (قصص الانبیاء ص 32).
-
جستوجو در متن
-
خسیس تر
لغتنامه دهخدا
خسیس تر. [ خ َ ت َ ] (ص تفضیلی ) پست تر. فرومایه تر. حقیرتر. دون تر. رذلتر. (یادداشت بخط مؤلف ) : و قومی ، خاک بدهانشان ،الهیت بر ائمه ضلال خود که از بهائم و سباع و حشرات در مرتبه ٔ خسیس تر بودند اطلاق کردند. (کتاب النقض ).
-
اوفق
لغتنامه دهخدا
اوفق . [ اَ ف َ ] (ع ن تف ) وافق تر. (از آنندراج ) (غیاث ). مناسب تر و شایسته تر. (ناظم الاطباء). سازنده تر و سازگارتر. سازوارتر.
-
اوثق
لغتنامه دهخدا
اوثق . [ اَ ث َ ] (ع ن تف ) ثقه تر. مطمئن تر. (غیاث ) (آنندراج ). || سخت تر و محکم تر. (منتهی الارب ). محکمتر و استوارتر. (غیاث ): خذ الامر بالاوثق ؛ ای بالاشد الاحکم . (المنجد).
-
اوجه
لغتنامه دهخدا
اوجه . [ اَ ج َه ْ ] (ع ن تف ) باقدرتر و باجاه تر. (ناظم الاطباء). || موجه تر. || وجیه تر و خوشگل تر.
-
اقوم
لغتنامه دهخدا
اقوم . [ اَق ْ وَ ] (ع ن تف ) راست تر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ). راست تر و درست تر. (آنندراج ). قویم تر. || برپای داشته تر. (ناظم الاطباء).
-
اقیس
لغتنامه دهخدا
اقیس . [اَق ْ ی َ ] (ع ن تف ) منظم تر و صحیح تر. || شبیه تر. (ناظم الاطباء). || بقیاس تر. موافق تر با قیاس . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیکتر به قیاس .
-
تر و تازه کردن
لغتنامه دهخدا
تر و تازه کردن . [ ت َ رُ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرد کردن . (ناظم الاطباء). || آراستن و پیراستن و به صفا و جلوه آوردن . خوش و شاداب کردن . رجوع به تر و تازه و تر شود.
-
اشکل
لغتنامه دهخدا
اشکل . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) اشکل به ؛ یعنی مشابه تر است . (منتهی الارب ). اشبه . شبیه تر. مانندتر. || خوشتر. (غیاث ) (آنندراج ). خوش صورت تر. خوشگل تر. زیباروی تر. || پوشیده تر و دشوارتر. (غیاث ) (آنندراج ). مشکل تر. دشخوارتر.