کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هُرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ ] (اِخ ) جایی است در طایف از اموال عبدالمطلب و نیز گویند متعلق به ابوسفیان بن حرب بوده و هنگامی که او از جانب پیامبر مأمور هدم بت لات شد در این مکان اقامت کرد و به ذوالهرم معروف شد. (از معجم البلدان ).
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرم و کاریان بخش جویم شهرستان لار واقع در 48 هزارگزی جنوب باختری جویم و دامنه ٔ شمالی کوه یاسین . جلگه ای است گرمسیر و دارای 367 تن سکنه . از چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و کنجد و شغل اهالی زراعت ، قالی ب...
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ ] (اِخ ) نام ابوزرعةبن عمروبن جریر است . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ ] (اِخ )نام ابوالعجفاء سلمی است . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ ] (اِخ )نام ابوخالد الوالبی است . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ ] (ع اِ) گیاهی است شور. (منتهی الارب ). نوعی از حمض است که شورمزه است و بیش از انواع دیگر بر زمین گسترده شود و پهن گردد. (اقرب الموارد). || نام درختی است . || بقلةالحمقاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِخ ) یوم الهرم از ایام عرب است...
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ / هَِ رَ ] (ع اِ) (در اصطلاح هندسه ) حجمی که قاعده ٔ آن چندضلعی باشد و وجوه جانبی اش مثلثهایی باشند که همه به یک رأس مشترک (رأس هرم ) منتهی شوند.- هرم منتظم ؛ هرمی است که قاعده اش چندضلعی منتظم و وجوه جانبیش مثلثهای متساوی الساقین متسا...
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ رَ ] (اِخ ) جایی است به یمن که بناهای عجیب دارد از ملوک حمیر. (منتهی الارب ).
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در هفت فرسنگی میان شمال و مشرق بیدشهر. (فارسنامه ٔ ناصری ). از اعمال کارزین . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ رَ ] (ع مص ) سخت پیر و کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ). سخت پیر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رسیدن به نهایت پیری . (اقرب الموارد) : همیشه تا نشود خوشتر از بهار خزان همیشه تا نبود خوشتراز شباب هرم . فرخی .دست بخشنده ٔ او از دل پیران ببردغم ...
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ رِ ] (ع ص ) نیک پیر خرف . ج ، هرمون ، هَرمی ̍. || (اِ) خرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عقل . (اقرب الموارد). || هوش . || دل . (منتهی الارب ).
-
هرم کردن
لغتنامه دهخدا
هرم کردن . [ هَِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هیرم کردن زمین : تسطیح آن برای اینکه آب رو شود یعنی قسمتهای مختلف آن آبیاری تواند شد. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
هرم و کاریان
لغتنامه دهخدا
هرم و کاریان . [ هََ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش جویم شهرستان لار که حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال دهستان جویم ، از جنوب دهستان بیدشهر، از خاور دهستان بنارویه از باختر دهستان خنج . این دهستان جلگه ای است گرم که آب مش...
-
واژههای همآوا
-
هرم
لغتنامه دهخدا
هرم . [ هََ ] (اِخ ) جایی است در طایف از اموال عبدالمطلب و نیز گویند متعلق به ابوسفیان بن حرب بوده و هنگامی که او از جانب پیامبر مأمور هدم بت لات شد در این مکان اقامت کرد و به ذوالهرم معروف شد. (از معجم البلدان ).