کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَيْئَةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خربة
لغتنامه دهخدا
خربة. [ خ َ رِ ب َ ] (ع ص ، اِ) جای ویران و ناآباد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || هیئة خارب . (منتهی الارب ). ج ، خرب .
-
هیاءة
لغتنامه دهخدا
هیاءة. [ ءَ ] (ع اِ) هیئة. حال چیزی و کیفیت آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به مدخل قبل شود. || (مص ) آرزومند چیزی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اشتیاق پیدا کردن به چیزی . (اقرب الموارد).
-
شارة
لغتنامه دهخدا
شارة. [ رَ ] (ع اِ) صورت . ج ، شارات . (مهذب الاسماء) (دهار). || نشان روی . (دهار). || هیئت . || لباس . (دهار) (منتهی الارب ). یقال : فلان حسن الشارة؛ ای حسن الهیئة و اللباس . (دهار). و منه حدیث عاشورا: کانوا یلبسون فیه نسائهم حلیتهم و شارتهم ؛ ای لب...
-
اسکند
لغتنامه دهخدا
اسکند. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) (از سانسکریت اسکنده ) صنم اسکندبن مهادیو صبی راکب طاوس فی یده شکد، و هو کالسیف قاطع فی الجانبین و مقبضه فی وسطه علی هیئة دستج المهراس . (ماللهند بیرونی چ زاخائو ص 57 س 8، و رجوع به ص 272 س 12 شود). || (سانسکریت ، اِ) نیز ن...
-
جبن
لغتنامه دهخدا
جبن . [ ج ُ] (ع اِ) پنیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از قطر المحیط). || (مص ) بددلی و ترسندگی . (منتهی الارب ).بددل گردیدن . (آنندراج ). به معنی غردلی یعنی ترسیدن از جنگ . (آنندراج ). ضد شجاعت . فشل . ت...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن کثیر الفرغانی . قفطی در تاریخ الحکماء (چ لیبسک ص 78) آرد که : وی یکی از منجمین مأمون و صاحب المدخل الی علم هیئة الافلاک و حرکات النجوم است و آن کتابی لطیف الجرم عظیم الفایده و دارای سی باب و محتوی جوامع کتاب بطلمیو...
-
توأم
لغتنامه دهخدا
توأم . [ ت َ ءَ ] (اِخ ) منزلی است مر جوزا را. (منتهی الارب ). برج جوزا. (ناظم الاطباء). صاحب صبح الاعشی نویسد : مردمان از توأم به جوزا تعبیر کنند لیکن حسین بن یونس حاسب در کتاب خود که «هیئة الصور الفلکیة» نام دارد گوید مردم در این تعبیر بخطا رفته ...
-
علی رجبی
لغتنامه دهخدا
علی رجبی . [ ع َ ی ِ رَ ج َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن حیدرةبن حسن رجبی ، ملقّب به شرف الدین و مکنّی به ابوالحسن . وی طبیب و حکیم و ادیب بود. در سال 583 هَ . ق .در دمشق متولد شد و در سال 667 هَ . ق . در همین شهردرگذشت . او راست : 1 - حواشی بر شرح ابن ابی ص...
-
دوارة
لغتنامه دهخدا
دوارة. [ دَوْ وارَ ] ع ص ) دواره . مؤنث دوار. || گرد. مدور. چرخش دار: له [ للصعتر ] ... اکلیل لیس علیه و هیئة الدوارة لکنه منقسم منفصل . (تذکره ٔ ابن البیطار.- دواره و قواره ؛ هر چیز ساکن را دَواره و قَواره گویند. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ا...
-
صحت
لغتنامه دهخدا
صحت . [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ، اِمص ) تن درست شدن . (مصادر زوزنی ). هیئة یکون بها بدن الانسان فی مزاجه و ترکیبه بحیث یصدر عنه الافعال سلیمةً. (بحرالجواهر). مقابل سقم و بیماری . سداد. تندرستی . سلامت . درستی . بشدن بیماری . برخاستن از بیماری . بی عیبی ....
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) عبیداﷲبن محمد عکبری معروف به ابن بطه . یکی از محدّثین اهل سنت . مولداو به سال 304 هَ . ق . بود و برای استماع حدیث به بلاد بعیده سفر کرد و از ابوالقاسم بغوی و یحیی بن صاعدو ابوبکر نیشابوری و جمعی دیگر استملای حدیث ...
-
حبس البلایا
لغتنامه دهخدا
حبس البلایا. [ ح َ سُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب ) من اوابد العرب ، کانوا اذا مات الرجل یشدون ناقته الی قبره ، ویقلبون براسها الی ورائها، و یغطون راسها بولیة و هی البرذعة فاذا افلتت لم ترد عن ماء ولا مرعی ، و یزعمون انهم اذا فعلوا ذلک حشرت معه فی المعاد لیرک...
-
خرگاه
لغتنامه دهخدا
خرگاه . [ خ َ ] (اِ مرکب ) جا و محل وسیع. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). مؤلف لغت نامه آنرا از «خر» بمعنی «بزرگ » و «گاه » بمعنی «جای » و «تخت » دانسته اند. || جای خوشی . (ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات می گوید: بمعنی جای خوشی است چرا که «خر» بالکسر ...
-
دائره
لغتنامه دهخدا
دائره . [ ءِ رَ ] (ع اِ) دائرة. دایره . خط گرد.(منتهی الارب ) (غیاث ). چنبر. گرده . برهون . گرد گرد. گرد گردنده بر چیزی . حلقه . هر چیزی که محیط چیزی باشد. محیط. سبلة. (منتهی الارب ). ج ، دوائر : بسا که از پی جست جهان چون پرگارچو دائره همه تن گشته بو...
-
حال
لغتنامه دهخدا
حال . (ع اِ) کیفیت . چگونگی . وضع. هیأت . گونه . شکل . جهت . بث ّ. دُبّة. دُب ّ. حالت . طبق . هِبّة. اهجورة. اهجیراء. اِهجیری . هجیر. هجّیرة. هجّیری ̍. طِب ْء. شأن . بال . دأب . قِندِد. قِندید. اهلوب . طبع. فتن . بلولة. (منتهی الارب ). بُلُلة. خلد...