کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَمدَم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
همدم
لغتنامه دهخدا
همدم . [ هََ دَ ] (ص مرکب ) هم دم . هم نفس . ندیم . قرین . دوست . (یادداشت مؤلف ) : از دو همدم که در جهان یابم ناگزیر است و از جهان گذر است . خاقانی .جز ناله کسی همدم من نیست ز مردم جز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب . خاقانی .در این دامگه ارچه همدم ن...
-
همدم سمنانی
لغتنامه دهخدا
همدم سمنانی . [ هََ دَ م ِ س ِ ] (اِخ ) محمدعلی ، فرزند محمدرضی منشی محمدولی میرزا، والی سمنان و خراسان بوده و صندوق دار و وقایعنگار دستگاه او شده است و اشعاری نیز از او نقل شده است . (از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت چ سنگی تهران ج 2 ص 571).
-
همدم شیرازی
لغتنامه دهخدا
همدم شیرازی . [ هََ دَ م ِ ] (اِخ ) نجفعلی ، برادر میرزا ابراهیم منظور و از نزدیکان حسینعلی میرزا، فرمانفرمای فارس بوده و شبها در بزمهای او قصه میخوانده است و غزلهایی نیز سروده . (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 571).
-
واژههای همآوا
-
همدم
لغتنامه دهخدا
همدم . [ هََ دَ ] (ص مرکب ) هم دم . هم نفس . ندیم . قرین . دوست . (یادداشت مؤلف ) : از دو همدم که در جهان یابم ناگزیر است و از جهان گذر است . خاقانی .جز ناله کسی همدم من نیست ز مردم جز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب . خاقانی .در این دامگه ارچه همدم ن...
-
جستوجو در متن
-
همدمی
لغتنامه دهخدا
همدمی . [ هََ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به همدم . رجوع به همدم (ص مرکب ) شود.
-
سهیلی
لغتنامه دهخدا
سهیلی .[ س ُ هََ ] (اِخ ) احمدبن همدم . رجوع به احمد شود.
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اُ ] (از ع ، ص نسبی ) همدم و آشنا. (آنندراج ).
-
هرآنک
لغتنامه دهخدا
هرآنک . [ هََ ] (ضمیر مبهم مرکب ) هرکه . هرآنکه . هرکس . هرکو : هر آنک او نیست از تو بِه ْ، به دانش به صحبت همدم و محرم مدانش .ناصرخسرو.
-
ملتاق
لغتنامه دهخدا
ملتاق . [ م ُ ] (ع ص ) چسبیده و همدم و مصاحب راست و صادق . || بی نیاز. (ناظم الاطباء). و رجوع به التیاق شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن همدم کتخذای ، معروف بسهیلی . او راست : عجائب المآئر و غرائب النوادر، به ترکی .
-
انسا
لغتنامه دهخدا
انسا. [ اُ ن َ ] (ع اِ) ج ِ انیس به معنی همدم و غمخوار و رفیق . (غیاث اللغات ) .
-
خوکاره
لغتنامه دهخدا
خوکاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) معتاد. عادت شده . || همدم . مونس . (ناظم الاطباء).
-
هم آگوش
لغتنامه دهخدا
هم آگوش . [ هََ ] (ص مرکب ) هم آغوش . نزدیک . همدم .- هم آگوش دل ؛ دوتن که دلشان به یکدیگر نزدیک است : زین دو هم آگوش دل آمد پدیدآن خلفی کاو به خلافت رسید.نظامی .