کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَمایهتَن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت َ ] (اِ) بدن . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). جثه و اندام . (آنندراج ). بدن و توش و جسد و اندام و قد و قامت . (ناظم الاطباء). اوستا، تنو (جسم ، بدن ). پهلوی ، تن . هندی باستان ، تنو . افغانی ، تن . شغنی ، تنا . گیلکی ویرنی و نطنزی...
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت َ ] (پسوند) یکی از علامات مصدر فارسی است که به ریشه ٔ دستوری پیوندد... (از فرهنگ فارسی معین ).
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت َ ] (نف ) ریشه ٔ اسم فاعل در بعض کلمات مرکب به معنی تننده آید: تارتن . کارتن . (فرهنگ فارسی معین ) : من ندیدم گنده پیری این چنین مرگ ریس و شرباف و مکرتن . ناصرخسرو (دیوان ص 333).تن چرای گور خواهد شد بتن تا کی چری جانت عریانست و تو برگرد تن ک...
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ِ ] (اِخ ) هیپولیت ... فیلسوف و مورخ و منقد فرانسوی (1828-1893م .) است . وی کوشیده است که آثار هنری و ادبی را مانند وقایع تاریخی با سه عامل نژاد و مکان و زمان تشریح کند و به عضویت فرهنگستان فرانسه نایل شد. او راست : هوش . تاریخ ادبیات انگلیس...
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ِن ن ] (اِخ ) پادشاه صیدا که در نبرد با اردشیر سوم تسلیم شد و بدستور اردشیر پس از تسلیم مردم صیدا به قتل رسید. ورجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1167 و 1171 شود.
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ِن ن ] (ع اِ) همتا و حریف و همزاد. ج ، اتنان . یقال : فلان تن فلان ، و هماتنان . (منتهی الارب )(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). همزاد. (مهذب الاسماء). || مثال . (ذیل اقرب الموارد). || شخص . (ذیل اقرب الموارد).
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ُ ] (اِ) یک نوعی ماهی که خشک آن را برای تریاق زهر مار بکار برند. (ناظم الاطباء). ماهی بزرگی است که در دریای مظلم و در دریای شام بهم می رسد و نمک سود می نمایند و خوردن نمک سود او جهت سم مار شاخدار و ضمادش جهت گزیدن سگ دیوانه نافع است و خوردن ...
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ُ ] (اِ)... تون و کوره ٔ حمام . (ناظم الاطباء). رجوع به تون و گلخن شود. || کوره ٔ شیشه گری . (ناظم الاطباء). || گل زردی که در رنگ آمیزی استعمال کنند. (ناظم الاطباء).
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) مقیاس وزن که معادل 1000 کیلوگرم یا /24 2291 پوند انگلیسی است . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) درجه ٔ بلندی و پستی صدا و آواز، مایه . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
تن تن
لغتنامه دهخدا
تن تن . [ ت َ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نغمه و سرود. (آنندراج ). سرود و نغمه و آهنگ و ترانه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : در خانه تن مزن که ز دستان عندلیب در هر دمت به باغچه صدجای تن تن است . انوری (از آنندراج ).|| وزن اجزای آواز موسیقی ....
-
کیسه تن
لغتنامه دهخدا
کیسه تن . [ س َ / س ِ ت َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح جانورشناسی ) فردی از شاخه ٔ کیسه تنان . ج ، کیسه تنان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کیسه تنان شود.
-
کره تن
لغتنامه دهخدا
کره تن . [ ک َ رِ ت َ ] (اِ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کارتن . کارتنه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
گران تن
لغتنامه دهخدا
گران تن . [ گ ِ ت َ ] (ص مرکب ) رجوع به گران جسم شود.
-
گره تن
لغتنامه دهخدا
گره تن . [ گ ِ رِه ْ ت َ ] (اِ مرکب ) عنکبوت . (آنندراج ). رجوع به کارتن و کارتنه شود.