کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هَارُوتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هاروت
لغتنامه دهخدا
هاروت . (اِخ ) نام یکی از آن دو فرشته است که در چاه بابل سرازیرآویخته به عذاب الهی گرفتارند. اگر کسی بر سر آن چاه به طلب جادوی رود او را تعلیم دهند. گویند این لغت اگرچه عجمی است ، لیکن فارسی نیست . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نام فرشته ای است...
-
هاروت بابلی
لغتنامه دهخدا
هاروت بابلی . [ ت ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به هاروت شود.
-
هاروت سوز
لغتنامه دهخدا
هاروت سوز. (نف مرکب ) سوزنده ٔ هاروت : بابل من گنجه ٔ هاروت سوززهره ٔ من خاطر انجم فروز.نظامی (مخزن الاسرار).
-
هاروت فن
لغتنامه دهخدا
هاروت فن . [ ف َ ] (ص مرکب ) کنایه از ساحر و سحرکننده است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : یارب این کوس چه هاروت فن و زهره نواست که ز یک پرده صدالحانش بعمدا شنوند.خاقانی .
-
واژههای همآوا
-
هاروت
لغتنامه دهخدا
هاروت . (اِخ ) نام یکی از آن دو فرشته است که در چاه بابل سرازیرآویخته به عذاب الهی گرفتارند. اگر کسی بر سر آن چاه به طلب جادوی رود او را تعلیم دهند. گویند این لغت اگرچه عجمی است ، لیکن فارسی نیست . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نام فرشته ای است...
-
جستوجو در متن
-
چاه بابل
لغتنامه دهخدا
چاه بابل . [ هَِ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) چاهی در بابل که هاروت و ماروت در آن محبوس اند. (آنندراج ). چاهی در بابل که دو ملک هاروت و ماروت در آن حبس میباشند. (ناظم الاطباء). چاهی که در آن هاروت و ماروت محبوسند. (فرهنگ نظام ).
-
هاروتی
لغتنامه دهخدا
هاروتی . (حامص ) سِحْر. جادو. افسون . (از ناظم الاطباء). ساحری . (آنندراج ) (غیاث ) : به هاروتی از زهره دل برده بودچو هاروت صد پیش او مرده بود. نظامی .|| (ص نسبی ) ساحر. (آنندراج ) (غیاث ). ساحر و مانند هاروت . (ناظم الاطباء).
-
ماروت
لغتنامه دهخدا
ماروت . (اِخ ) فرشته ای است نگونسار در چاه بابل . (ترجمان القرآن ). لغت اعجمی است . (المعرب جوالیقی ص 317). نام فرشته ای ، لغت اعجمی است یا مشتق از مروتة. (منتهی الارب ). نام فرشته ای که رفیق هاروت باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : یعلمون النا...
-
سحرسخن
لغتنامه دهخدا
سحرسخن . [ س ِ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه سخن سحرآمیز دارد. آنکه سخن او چون سحر بود : مشتری سحرسخن خوانمش زهره ٔ هاروت شکن دانمش .نظامی .
-
لب خشک
لغتنامه دهخدا
لب خشک . [ ل َ خ ُ ] (ص مرکب ) دارای لبی پژمرده ٔ از تشنگی : چو هاروت و ماروت لب خشک از آن است ابر شط و دجله سر آن بدنشان را.؟
-
اسحر
لغتنامه دهخدا
اسحر. [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ساحر. ساحرتر. جادوتر : دوستی و وهم صد یوسف تنداسحر از هاروت و ماروتست خود.مولوی .
-
بابلی
لغتنامه دهخدا
بابلی . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب بشهر بابل : در شب خط ساخته سحر حلال بابلی غمزه و هندوی خال . نظامی .خلق از آن سحر بابلی کردن دل نهاده ببابلی خوردن . نظامی .گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی صد گونه ساحری بکنم تا بیارمت . حافظ.- اِذخِر بابلی ؛ قسم متوسط ا...
-
هم ستیز
لغتنامه دهخدا
هم ستیز. [ هََ س ِ ] (ص مرکب ) هم نبرد. هم سپر. هم آورد : دل و چشم بددل به راه گریزدلیران شده مرگ را هم ستیز. اسدی .شد آوازه بر درگه شاه تیزکه هاروت با زهره شد هم ستیز.نظامی .