کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هو انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کله هو
لغتنامه دهخدا
کله هو. [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 352 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گوده هو
لغتنامه دهخدا
گوده هو. [ گ ُ دِ هَُ ] (اِخ ) اداره کننده ٔ فرانسوی نژاد هندوستان که در انگلستان متولد شد. وی در سال 1754 م . حاکم هندوستان بود و با انگلستان معاهده ٔ شومی بست .
-
هو کردن
لغتنامه دهخدا
هو کردن . [ هََ / هُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) با هیاهو و اشتلم و دروغ و نسبت های ناروا و گاه دسته جمعی ، کسی را بد جلوه دادن و مایه ٔ آبروریزی او را فراهم ساختن .
-
ژه هو
لغتنامه دهخدا
ژه هو. [ ژِ ] (اِخ ) نام ایالتی از ایالات چین به مساحت صد و نود و سه هزار کیلومتر مربع، دارای سه ملیون و پنجاه و پنج هزار تن سکنه . کرسی آن چن ده است .
-
ابی هو
لغتنامه دهخدا
ابی هو. [ اَ ] (اِخ ) (خداوند پدر من است ) نام دومین فرزند هارون برادر موسی .
-
ایم هو
لغتنامه دهخدا
ایم هو. [ اَ م َ هَُ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) ایم هو فلان یا فلان ؛ ای ما هو شی ٔ هو. (ذیل اقرب الموارد). مخفف ای ما هو. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
پکیانگ هو
لغتنامه دهخدا
پکیانگ هو. [ پ ِ ] (اِخ ) رودی است در مملکت چین در 26 هزارگزی شمال غربی نان یونگ فو، و آن بطرف جنوب جریان دارد و از شهر کانتن گذرد و از فرود سوی این شهر بدریای سی کیانگ ریزد طول این رود 450 هزارگز است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
پی هو
لغتنامه دهخدا
پی هو. [ پ ِ هَُ ] (اِخ ) (شط ابیض ) نام شطی در چین که از «پی پینگ » و «تین تسن » گذرد و بخلیج «چه لی » ریزد و 450هزار گز درازا دارد.
-
های و هو برگرفتن
لغتنامه دهخدا
های و هو برگرفتن . [ ی ُ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شور و غوغای طرب به پا کردن . هیاهوی مستی آغاز کردن . هایاهوی سر دادن : لب خوشدلی های و هو برگرفت گل خرمی رنگ و بو برگرفت .ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
-
های و هو کردن
لغتنامه دهخدا
های و هو کردن . [ ی ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آه وناله و افغان کردن . غوغای ماتم زدگان و مصیبت دیدگان سر دادن . گریه و زاری و نوحه سرایی کردن : به باغ طرب نیست یک نغمه سنج ز بس در غمش های و هو کرده ایم .ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
-
های و هو
لغتنامه دهخدا
های وهو. [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب ) شور و غوغای اهل طرب . هایاهوی . های هوی . هیاهو : های و هویی میرسد امشب به گوش هوش بازهمنشین از گریه ٔ پرهایها معذور دار.میرزا مؤمن استرابادی .
-
هو و جنجال
لغتنامه دهخدا
هو و جنجال . [ هََ / هُو وُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو. سر و صدا. جار و جنجال .
-
قل هو ا
لغتنامه دهخدا
قل هو ا. [ ق ُ هَُ وَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) مطلع سوره ٔ یکصد و دوازدهم از قرآن که آن را سوره ٔ اخلاص خوانند : بفلک میرسد از روی چو خورشید تو نورقل هو اﷲ احد چشم بد از روی تو دور. سعدی .- قل هو اﷲ خواندن برای کسی ؛ دعا خواندن برای نگهداری...
-
حمل هو ذوهو
لغتنامه دهخدا
حمل هو ذوهو. [ ح َ ل ِ هَُ وَ هَُ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمل مواطات اقتضاء آن کند که موضوع و محمول را اتحاد بود بوجهی ، و مغایرت بوجهی و گاه باشد که گویند ضحک محمول است بر انسان . وبه این نه آن خواهند که آنچه او را انسان گویند هم او را ضحک گوی...