کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوش مصنوعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آشفته هوش
لغتنامه دهخدا
آشفته هوش . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) پریشان حواس : بدو گفتم ای یار آشفته هوش شگفت آمد این داستانم بگوش .سعدی .
-
خیره هوش
لغتنامه دهخدا
خیره هوش . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کودن . خرفت : چنین هم برآورد بیژن خروش که ای ترک بدگوهر خیره هوش .فردوسی .
-
هوش و بوش
لغتنامه دهخدا
هوش و بوش . [ هََ / هُو ش ُ ب َ / بُو ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول ، هیاهو. اشتلم . (یادداشت مؤلف ). سعی و کوشش .- امثال : با اینهمه هوش و بوشت پاشنه نداره کوشت [ کفشت ] .
-
هوش و گوش
لغتنامه دهخدا
هوش و گوش . [ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هوش و حواس .- هوش و گوش کسی باز بودن ؛ خوب توجه داشتن . نیک متوجه بودن .
-
هوش و هنگ
لغتنامه دهخدا
هوش و هنگ . [ ش ُ هََ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زیرکی و آگاهی و فراست و دانایی و هشیاری : ما را به هوش و هنگ ز دوزخ نجات نیست وز بیم آن نهنگ نه هوشستمان نه هنگ .سوزنی .
-
بی یاد و هوش
لغتنامه دهخدا
بی یاد و هوش . [ دُ ] (ص مرکب ) (از: بی + یاد + و + هوش ) بی حافظه . که زود فراموش کند. آنکه حافظه اش ضعیف است . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
روسو
لغتنامه دهخدا
روسو. [ س ُ ] (اِخ ) ژان ژاک روسو. نویسنده و متفکر مشهور فرانسوی و یکی از کسانی که در انقلاب فرانسه و ظهور سبک رمانتیسم مؤثر بوده است . وی در سال 1712 میلادی در شهر ژنو متولد شد مادرش زود از دنیا رفت و پدرش که ساعت ساز بود نتوانست از او نگاهداری کند...
-
درمان
لغتنامه دهخدا
درمان . [ دَ ] (اِ) علاج و دوا و دارو. (برهان ). علاج بیمار. (غیاث ) (آنندراج ). دارو. (شرفنامه ٔ منیری ). چاره . آنچه درد را بزداید و چاره ٔ بیماری کند. مداوا. (ناظم الاطباء) : همانکه درمان باشد بجای درد شودوباز درد همان کز نخست درمان بود. رودکی .دل...
-
پروشات
لغتنامه دهخدا
پروشات . [ پ ُ ] (اِخ ) پروشاتّو. ملکه ٔ ایران ، زن داریوش دوم و دختر اردشیر اول (درازدست ) هخامنشی از زن بابلی آندیا یا آندریا نام . این اسم را یونانی شده ٔ پروشات یا پروشاتو گمان می برند و شاید بپارسی قدیم بمعنی پرشاد بوده یا آنکه نامش نزدیک به لفظ...