کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هواپرست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هواپرست
لغتنامه دهخدا
هواپرست . [ هََ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه در پی هوای نفس باشد. پیرو هوس . هواباره : گفتا چه گمان بری که مستم یا شیفته و هواپرستم . نظامی .گناه کردن پنهان به از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش . سعدی .هرزه گرد غماز، هواپرست هوسباز. (گلستان ).هواپ...
-
جستوجو در متن
-
هوس باز
لغتنامه دهخدا
هوس باز. [ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنکه در پی هوس رود. هواپرست . (آنندراج ). که هوس باختن خواهد : هرزه گردی بی نماز، هواپرست هوس باز.(گلستان ). ضغرس ؛ مرد آزمند هوس باز. (منتهی الارب ).
-
هواباره
لغتنامه دهخدا
هواباره . [ هََرَ / رِ ] (ص مرکب ) هواپرست . پیرو هوس : من گرنه همچو ذره هواباره بودمی گرد جهان چرا شده آواره بودمی ؟اثیر اومانی .
-
زست
لغتنامه دهخدا
زست . [ زُ ] (ص ) تندروش (کذا) بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 51).تندوزوش . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخت . شدید. تند. تیز. غضبناک . گستاخ . تندخوی . خشمناک . و درشت . (ناظم الاطباء) : بدانک کینت گردد درست (کذا)بدیدار زشت ...
-
شهوت پرست
لغتنامه دهخدا
شهوت پرست . [ ش َهَْ وَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) هواپرست . (آنندراج ). ابن فرجه . (یادداشت مؤلف ). پیرو شهوات نفسانی : گنهکار و خودرای و شهوت پرست بغفلت شب و روز مخمور و مست . سعدی .مشو تابع نفس شهوت پرست که هر ساعتش قبله ای دیگر است . سعدی .چو مرد سماع ...
-
خودرای
لغتنامه دهخدا
خودرای .[ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) خودسر. (ناظم الاطباء). مستبد. مستبد برأی . کله شق . لجباز. لجوج . عنود. یک پهلو. یک دنده . سرسخت . (یادداشت بخط مؤلف ) : دل خودرای مرا لاغرکانند مطیعمن ندانم چه کنم با دل یا رب زنهار. فرخی .نکنند آنچه رأی و کام ک...
-
بی نماز
لغتنامه دهخدا
بی نماز. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نماز) آنکه نماز نکند. تارک الصلوة. (یادداشت مؤلف ). آنکه نماز نگزارد. که نماز نگزارد : این یکی آلوده تن و بی نمازو آن دگری پاکدل و پارساست . ناصرخسرو.و رافضیان ببهشت فرستند اگر چه قمار و خمار و بی نماز بوده باشند...
-
خدای پرست
لغتنامه دهخدا
خدای پرست . [ خ ُپ َ رَ ] (نف مرکب ) خداپرست . پرستنده ٔ خدای . دیندار.مؤمن . مقابل خلق پرست . مقابل هوای پرست : خرد ز بهر چه دادندمان که ما بخردگهی خدای پرست و گهی گنهکاریم . ناصرخسرو.اگر خدای پرستی تو خلق را مپرست خدای دانی خلق خدای را مآزار. ناصر...
-
گناه کردن
لغتنامه دهخدا
گناه کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مرتکب گناه شدن . جرم و عصیان کردن . اِقتراف . اِجترام . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). اِذناب . ارتکاب ؛ گناه و آنچه بدان ماند کردن . اتزار. (تاج المصادر بیهقی ). جُرم . (دهار). اجرام . تجرم ....
-
غیاث حلوایی
لغتنامه دهخدا
غیاث حلوایی . [ ث ِ ح َل ْ ] (اِخ ) غیاثای حلوایی شیرازی . در آتشکده ٔ آذر بصورت «غیاث حلوایی » و در تذکره ٔ نصرآبادی بصورت غیاثای حلوایی آمده است . وی از شاعران قرن یازدهم هجری و اهل شیراز بود. در غزل و قصیده دست داشت . اخیراً به اصفهان رفته ، طرف ت...
-
رند
لغتنامه دهخدا
رند. [ رِ / رَ ] (ص ، اِ) مردم محیل و زیرک . (برهان قاطع). زیرک و محیل . (آنندراج ). غدار و حیله باز و زیرک .(ناظم الاطباء). شاطر. (زمخشری ) (دهار). ج ، رُنود، رندان ، رندها : بهره ورند از سخات اهل صلاح و فسادزاهد و عابد چنانک مفلس و قلاش ورندقاعده ٔ...
-
پنهان
لغتنامه دهخدا
پنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . در سرّ. س...