کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هواسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هواسیده
لغتنامه دهخدا
هواسیده . [ هََ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) لبی را گویند که خون آن کم شده و خشک گردیده و گندمگون شده باشد. (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
ظامیة
لغتنامه دهخدا
ظامیة. [ ی َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ظمی ٔ. شفة ظامیة؛ لبی هواسیده . (مهذب الاسماء)؛ لبی پژمرده .
-
ذبابة
لغتنامه دهخدا
ذبابة. [ ذَب ْ با ب َ ] (ع ص ) خوشیده . هواسیده . پژمریده . پژمرده . پلاسیده : شفةٌ ذبّابة؛ لبی پژمریده . لبی خوشیده .
-
ذبول
لغتنامه دهخدا
ذبول . [ ذَ ] (ع ص ) پژمریده . پژمرده . هواسیده . خوشیده . کاهیده . لاغر شده . لاغر. نزار. || باد سخت که سبزه را خشک کند.