کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هواخواه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هواخواه
لغتنامه دهخدا
هواخواه . [ هََ خوا / خا ] (نف مرکب ) یار و دوست و محب . (برهان ). هوادار. طرفدار. جانب دار. موافق . (از یادداشتهای بخط مؤلف ) : آن خریدار سخندان و سخن وآن هواخواه هنرمند و هنر. فرخی .پادشا باش و رخ از شادی ماننده ٔ گل رخ بدخواه هواخواه تو ماننده ٔک...
-
جستوجو در متن
-
پارتیزان
لغتنامه دهخدا
پارتیزان . (فرانسوی ، ص ، اِ) جانبدار. طرفدار. هواخواه . || معتقد به عقیده یا مسلکی .
-
حشرگای
لغتنامه دهخدا
حشرگای . [ ح َ ] (ن مف مرکب ) زنی که هواخواه بسیار داشته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به حشری شود.
-
لامت هودار
لغتنامه دهخدا
لامت هودار. [ م ُ ] (اِخ ) آنتوان دو. ادیب فرانسوی و هواخواه تجدّد ادبی علیه قدما. (1672-1731 م .).
-
عاشق باره
لغتنامه دهخدا
عاشق باره . [ ش ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) عاشق دوست . هواخواه عاشق خود : چون سبو تا هست غم از زندگی در پیکرت دستگیری کن می آشامان عاشق باره را.صائب .
-
غداره بند
لغتنامه دهخدا
غداره بند. [ غ َ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه غداره به خود بندد. آنکه کتاره دارد. || مجازاً هوادار. هواخواه . حامی و طرفدار کسی یا کاری . حامی جد.
-
احرام بند
لغتنامه دهخدا
احرام بند. [ اِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه احرام بسته باشد : طراوت که از جان هواخواه تست ز اِحرام بندان ِ درگاه تست .کلیم .
-
ثناخواه
لغتنامه دهخدا
ثناخواه . [ ث َ خوا / خا ] (نف مرکب ) مدح جوی : دل اختر از جان هواخواه اوست زبان زمانه ثناخواه اوست .اسدی .
-
گودن
لغتنامه دهخدا
گودن . [ دِ ] (اِخ ) جان (1605 - 1672 م .). اسقف معروف رسمی انگلیس که از زمان الیزابت اول پذیرفته شد. وی در می لند متولد شد. گودن هواخواه مجلس و سپس شارل اول و اسقف اکستر و ورسستر بوده است .
-
ننوشته
لغتنامه دهخدا
ننوشته . [ ن َ ن ِ وِ ت َ / ت ِ / ن َن ْ وِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نانوشته . مقابل نوشته . رجوع به نوشته شود : هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی .حافظ.
-
رأی داشتن
لغتنامه دهخدا
رأی داشتن . [ رَءْی ْ ت َ ] (مص مرکب ) رای داشتن . رجوع به رای داشتن شود. || در اصطلاح انتخابات ، داشتن عقاید و نظرهای موافق از اشخاص به سود انتخاب شدن خود بوکالت ویا سناتوری . برای انتخاب شدن طرفدار داشتن . پشتیبان داشتن . هواخواه داشتن . موافق داش...
-
درپرست
لغتنامه دهخدا
درپرست . [ دَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) خادم . نوکر. درباری . خدمتگزار دربار. درپرستنده . پرستنده ٔ در. سرسپرده و علاقه مند و هواخواه دربار : هر آنگه کزین لشکر درپرست بنالد بر ما یکی زیردست . فردوسی .نباید که بر زیردستان ماز دهقان و از درپرستان ما. فردوسی ...
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . (اِخ ) (امیر...) ابن سونجاق نویان از امرای مغول و از زیردستان طغاجار بود که ابتدا هواخواه بایدو بودند و بعد به غازان پیوستند. ساربان روز دوشنبه 9 ذی القعده 697 در تبریز درگذشت . رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 91 و 120 شود.
-
قاصی
لغتنامه دهخدا
قاصی . (ع ص ) قاص . دور. دورشونده . (ناظم الاطباء). بنهایت رسنده . (غیاث ). مقابل دانی به معنی نزدیک : خجسته مجلس او را سران اهل سخن سزد که مدح سرایند قاصی و دانی . سوزنی .خاص و عام از قاصی و دانی هواخواه تواندعمرو و زید و جعفر و صالح ، یزید و بایزید...