کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هنین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هنین
لغتنامه دهخدا
هنین . [ هََ ] (ع مص ) گریستن و نالیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حنین .
-
هنین
لغتنامه دهخدا
هنین . [ هَُ ن َ ] (ع اِ مصغر) مصغر هن . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
حنین
لغتنامه دهخدا
حنین . [ ] (اِ) نیمتنه ٔ پیشواز. (فرهنگ نظام قاری ) : مائیم به جامه خانه ٔ دهر مدام نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام . نظام قاری .که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه بمثال یقه زآن رو بقفاافتادم . نظام قاری .با چکمه ای حنین تواضع نمود گفت دوریم گر بتن ز ...
-
حنین
لغتنامه دهخدا
حنین . [ ح َ ] (ع ص ) آرزومندی . شوق . (اقرب الموارد). || ناله . (منتهی الارب ) : حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین . منوچهری .خواجه اندر آتش درد و حنین صد پراکنده همی گفت اینچنین . مولوی .|| ناله ٔ ناقه که از بچه جد...
-
حنین
لغتنامه دهخدا
حنین . [ ح ِن ْ نی ] (ع اِ) حَنین . اسم است جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و لام نیز آید. (از اقرب الموارد). ج ، اَحِنّه ، حنون ، حنائن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حَنین شود.
-
حنین
لغتنامه دهخدا
حنین . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) نام محلی است در بین طائف و مکه ٔ مکرمه . در سال 8 هَ . ق . که پاره ای از قبائل مشرک بقصد استرداد مکه بحمله و هجوم مبادرت ورزیدند، در این محل با سپاه اسلام روبرو شده ؛ ابتداغلبه کردند و سرانجام مغلوب گشتند. غزوه ٔ حنین یکی از...
-
حنین
لغتنامه دهخدا
حنین . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) نام موزه دوزی که از اهل دانش بود. اعرابیی موزه ٔ حنین را قیمت کرد و نخرید. حنین در غضب شد و از کوچه ٔدیگر رفته بر سر راه اعرابی یک موزه را آویخت و پیش رفته موزه ٔ دیگر را در راه وی انداخت و کمین کرده بنشست . اعرابی موزه ٔ نخ...
-
جستوجو در متن
-
تاجرة
لغتنامه دهخدا
تاجرة. [ ج َ رَ ] (اِخ ) شهرکی است بمغرب از ناحیت هنین در سواحل تلمسان ، و آن مولد عبدالمؤمن بن علی صاحب مغربست . (معجم البلدان ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
نالیدن
لغتنامه دهخدا
نالیدن . [ دَ ] (مص ) زاریدن . با آواز بیان اندوه خویش کردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). فریاد و فغان کردن . گریستن . (آنندراج ). زاریدن . افغان کردن . به آواز اندوه خود را بیان کردن . (فرهنگ نظام ). گریه کردن با بانگ و آواز. ناله کردن . اظهار درد...